جدول جو
جدول جو

معنی رصدبین - جستجوی لغت در جدول جو

رصدبین
(گُ گَ تَ / تِ)
رصدبان. (یادداشت مؤلف). که به تماشای ستارگان بپردازد:
ای حکیمان رصدبین خط احکام شما
همه یاوه ست و شما یاوه سرایید همه.
خاقانی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ریخبین
تصویر ریخبین
قره قروت، مادۀ خوراکی ترش مزه که از جوشاندۀ غلیظ شدۀ آب ماست تهیه می شود، پینو، کشک سیاه، هلباک، ترف، لیولنگ، ترپک، رخبین، پینوک، هبولنگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رسدبان
تصویر رسدبان
پایور شهربانی نظیر ستوان ارتش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خودبین
تصویر خودبین
کسی که فقط خود را می بیند و به دیگران توجه ندارد، مغرور، متکبر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رهابین
تصویر رهابین
نگهبانان راه، جمع واژۀ رهبان، راهب ها، پارسایان مسیحی، دیرنشین ها، جمع واژۀ رهبان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ریزبین
تصویر ریزبین
ریزبیننده، دارای دقت زیاد، میکروسکوپ
فرهنگ فارسی عمید
(رَ صَ)
که رصد بگیرد. منجم. (یادداشت مؤلف). رصدانگیز، راهبان. باجگیر راه. آنکه در راه از عابران خراج گیرد. رصددار: و با رصدبانان خیانت مکن. (منتخب قابوسنامه ص 182).
غم ز لب باج نفس می گیرد
عمر در کار رصدبان چه کنم.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
ماده ای است از لبنیات و آن ترف سیاه (ترف) و چیزیست مانند قرقروت که از آب کشک یا دوغ گیرند. رنگ آن سرخ مایل بسیاهی و ترش مزه است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رهابین
تصویر رهابین
جمع راهب، هیرسایان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ریزبین
تصویر ریزبین
میکروسکوپ، خردبین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راغبین
تصویر راغبین
جمع راغب در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
جمع راهب، هیرسایان جمع راهب در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مصوب، پذرفتگران پسندیدگان روا گردانان جمع مصوب در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مصدق، راستروشان باور کنندگان ارزیابان جمع مصدق در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مودب، از ریشه پارسی ادب آموختگان ادبدانان در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند) جمع مودب در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نصیبین
تصویر نصیبین
نسیبین نام شهری است
فرهنگ لغت هوشیار
جمع راکب، شتر سواران سواران جمع راکب در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند) سواران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خودبین
تصویر خودبین
مغرور متکبر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ریزبین
تصویر ریزبین
میکروسکوپ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خودبین
تصویر خودبین
مغرور، متکبر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رصدبستن
تصویر رصدبستن
((~. بَ تَ))
تعیین کردن مختصات و حرکات ستارگان در رصدخانه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رصدبند
تصویر رصدبند
((~. بَ))
ستاره شناس
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ریزبین
تصویر ریزبین
ذره بین
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خودبین
تصویر خودبین
Egotistical
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از خودبین
تصویر خودبین
égocentrique
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از خودبین
تصویر خودبین
эгоистичный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از خودبین
تصویر خودبین
egoistisch
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از خودبین
تصویر خودبین
егоїстичний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از خودبین
تصویر خودبین
egoistyczny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از خودبین
تصویر خودبین
自私的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از خودبین
تصویر خودبین
egoísta
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از خودبین
تصویر خودبین
egoista
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از خودبین
تصویر خودبین
egotista
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از خودبین
تصویر خودبین
egoïstisch
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از خودبین
تصویر خودبین
ตัวเอง
دیکشنری فارسی به تایلندی