جدول جو
جدول جو

معنی رصدبستن

رصدبستن((~. بَ تَ))
تعیین کردن مختصات و حرکات ستارگان در رصدخانه
تصویری از رصدبستن
تصویر رصدبستن
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با رصدبستن

رصد بستن

رصد بستن
هودلیدن تعیین کردن حرکات و احوال کواکب در رصدگاه
رصد بستن
فرهنگ لغت هوشیار

رصد بستن

رصد بستن
ضبط و تعیین حساب حرکات و درجات ستارگان و اجرام نجومی در رصد خانه، رصد کردن
رصد بستن
فرهنگ فارسی عمید

رصد بستن

رصد بستن
تعیین کردن حرکات و احوال کواکب در رصدگاه. (از فرهنگ فارسی معین) (از ناظم الاطباء). زیج بستن. (آنندراج) :
همه تمثالهای آسمانی
رصد بسته بر آن تخت کیانی.
نظامی.
به چندین سال پیش از ما بدین کار
رصد بستند و کردند این نمودار.
نظامی.
روز میلادش رصد بندیم ما
تا نگردد فوت و نَجْهد این قضا.
مولوی.
وآن دگر گفتی که سحر است و طلسم
که رصد بسته ست بهر جان و جسم.
مولوی.
- رصد در کار بستن، رصد بستن در کاری، کار را به خوبی انجام دادن. (از غیاث اللغات) (ناظم الاطباء). کنایه از کار عمده کردن. (آنندراج) (از مجموعۀ مترادفات ص 383) :
می توانم بست در دانایی هیأت رصد
فال افسر می زند از گردش اختر سرم.
سنجر کاشی
لغت نامه دهخدا

رو بستن

رو بستن
رو گرفتن. حجاب بر چهره گرفتن. رجوع به روبسته شود، زفت شدن و غلظت پیدا کردن روی مایعی چون شیر و آش و ماست پس از سرد شدن و غیره. (یادداشت مؤلف) ، صاحب آنندراج ذیل رو بستن دماغ گوید: مرادف گرفتن است:
دماغم بسته رو بر نکهت گل
به عطر بیخودی بگشاد آغوش.
طالب آملی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

ره بستن

ره بستن
راه بستن. سد طریق کردن.
- ره بستن بر کسی، سد راه او شدن. (یادداشت مؤلف). جلو راه و حرکت او را گرفتن. رجوع به راه بستن شود
لغت نامه دهخدا

رصدبین

رصدبین
رصدبان. (یادداشت مؤلف). که به تماشای ستارگان بپردازد:
ای حکیمان رصدبین خط احکام شما
همه یاوه ست و شما یاوه سرایید همه.
خاقانی
لغت نامه دهخدا