- رصد
- به چیزی نظر دوختن، در جائی نشستن و چیزی را زیر نظر گرفتن
معنی رصد - جستجوی لغت در جدول جو
- رصد
- نظر دوختن به چیزی و مراقب آن بودن، زیر نظر قرار دادن، محل دریافت عوارض در جاده ها، عوارض جاده، راهداری، رصد خانه، مراقب، نگهبان
رصد بستن: ضبط و تعیین حساب حرکات و درجات ستارگان و اجرام نجومی در رصد خانه، رصد کردن
رصد راندن: ضبط و تعیین حساب حرکات و درجات ستارگان و اجرام نجومی در رصد خانه، رصد کردن
رصد کردن: ضبط و تعیین حساب حرکات و درجات ستارگان و اجرام نجومی در رصد خانه
- رصد
- نظر دوختن، مراقب بودن، جایی که در آن با ابزار نجومی به مطالعه ستارگان می پردازند
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
باژگیر، راهزن عالم هیئت رصد کننده راصد، راهدار محافظ راه، باجگیر
عالم هیئت، رصدکننده، راهدار، محافظ راه، باجگیر
آواز پانزدهم از هفده آواز اصول
انتظار داشتن
رصد خانه، کمین گاه
انتظار داشتن، به کسی یا چیزی چشم دوختن و آن را زیر نظر داشتن، مراقب بودن، چشمداشت، نگهبانی
هسته انگور
مرصاد بنگرید به مرصاد
هودلگاه جهان این جهان
هودلگاه خاکی لاشه آدمی تن آدمی
هودلگاه
نظر گاه، قدمگاه، رصد خانه، دنیا
آشنا به علم ستاره شناسی، منجم
جائی که از آگاهی و احوال و حرکات بروج و ستارگان و ماهواره ها و کشتی های فضائی با دستگاههای دقیق مشغول بکار باشند
آنکه رصد را بندد منجم راصد
هودلیدن تعیین کردن حرکات و احوال کواکب در رصدگاه
ضبط و تعیین حساب حرکات و درجات ستارگان و اجرام نجومی در رصد خانه، رصد کردن
ضبط و تعیین حساب حرکات و درجات ستارگان و اجرام نجومی در رصد خانه، رصد کردن
جایی که ستاره شناسان در آن با ابزارهای مخصوص ستارگان و اجرام نجومی را مشاهده و بررسی می کنند
ضبط و تعیین حساب حرکات و درجات ستارگان و اجرام نجومی در رصد خانه
Observatory
обсерватория
Observatorium
обсерваторія
obserwatorium