جدول جو
جدول جو

معنی رصد - جستجوی لغت در جدول جو

رصد
به چیزی نظر دوختن، در جائی نشستن و چیزی را زیر نظر گرفتن
تصویری از رصد
تصویر رصد
فرهنگ لغت هوشیار
رصد
نظر دوختن به چیزی و مراقب آن بودن، زیر نظر قرار دادن، محل دریافت عوارض در جاده ها، عوارض جاده، راهداری، رصد خانه، مراقب، نگهبان
رصد بستن: ضبط و تعیین حساب حرکات و درجات ستارگان و اجرام نجومی در رصد خانه، رصد کردن
رصد راندن: ضبط و تعیین حساب حرکات و درجات ستارگان و اجرام نجومی در رصد خانه، رصد کردن
رصد کردن: ضبط و تعیین حساب حرکات و درجات ستارگان و اجرام نجومی در رصد خانه
تصویری از رصد
تصویر رصد
فرهنگ فارسی عمید
رصد
نظر دوختن، مراقب بودن، جایی که در آن با ابزار نجومی به مطالعه ستارگان می پردازند
تصویری از رصد
تصویر رصد
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رصدی
تصویر رصدی
باژگیر، راهزن عالم هیئت رصد کننده راصد، راهدار محافظ راه، باجگیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رصدی
تصویر رصدی
عالم هیئت، رصدکننده، راهدار، محافظ راه، باجگیر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ارصد
تصویر ارصد
آواز پانزدهم از هفده آواز اصول
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترصد
تصویر ترصد
انتظار داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرصد
تصویر مرصد
رصد خانه، کمین گاه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ترصد
تصویر ترصد
انتظار داشتن، به کسی یا چیزی چشم دوختن و آن را زیر نظر داشتن، مراقب بودن، چشمداشت، نگهبانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرصد
تصویر فرصد
هسته انگور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرصد
تصویر مرصد
مرصاد بنگرید به مرصاد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارصد
تصویر ارصد
((اَ صَ))
آواز پانزدهم از هفده آواز اصول
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ترصد
تصویر ترصد
((تَ رَ صُّ))
چشم داشتن، مراقب بودن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مرصد
تصویر مرصد
((مَ صَ))
رصدخانه، کمین گاه، جمع مراصد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رصدگه دهر
تصویر رصدگه دهر
هودلگاه جهان این جهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رصدگاه خاکی
تصویر رصدگاه خاکی
هودلگاه خاکی لاشه آدمی تن آدمی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رصدخانه
تصویر رصدخانه
هودلگاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رصد گاه
تصویر رصد گاه
نظر گاه، قدمگاه، رصد خانه، دنیا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رصد دادن
تصویر رصد دادن
آشنا به علم ستاره شناسی، منجم
فرهنگ لغت هوشیار
جائی که از آگاهی و احوال و حرکات بروج و ستارگان و ماهواره ها و کشتی های فضائی با دستگاههای دقیق مشغول بکار باشند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رصد بند
تصویر رصد بند
آنکه رصد را بندد منجم راصد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رصد بستن
تصویر رصد بستن
هودلیدن تعیین کردن حرکات و احوال کواکب در رصدگاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رصد راندن
تصویر رصد راندن
ضبط و تعیین حساب حرکات و درجات ستارگان و اجرام نجومی در رصد خانه، رصد کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رصد بستن
تصویر رصد بستن
ضبط و تعیین حساب حرکات و درجات ستارگان و اجرام نجومی در رصد خانه، رصد کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رصدخانه
تصویر رصدخانه
((~. نِ))
جایی که در آن به نگاه کردن و مطالعه ستارگان می پردازند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رصدبند
تصویر رصدبند
((~. بَ))
ستاره شناس
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رصدبستن
تصویر رصدبستن
((~. بَ تَ))
تعیین کردن مختصات و حرکات ستارگان در رصدخانه
فرهنگ فارسی معین
جایی که ستاره شناسان در آن با ابزارهای مخصوص ستارگان و اجرام نجومی را مشاهده و بررسی می کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رصد کردن
تصویر رصد کردن
ضبط و تعیین حساب حرکات و درجات ستارگان و اجرام نجومی در رصد خانه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رصدخانه
تصویر رصدخانه
Observatory
دیکشنری فارسی به انگلیسی
обсерватория
دیکشنری فارسی به روسی