جدول جو
جدول جو

معنی رشیدالدین - جستجوی لغت در جدول جو

رشیدالدین
(پسرانه)
آنکه در دفاع از دین دارای رشادت و شجاعت است، نام نویسنده و شاعر مشهور قرن پنجم و ششم ملقببه وطواط
تصویری از رشیدالدین
تصویر رشیدالدین
فرهنگ نامهای ایرانی
رشیدالدین
(رَ دُدْ دی)
رشیدالدین عمر بن محمد فرغانی حنفی، مکنی به ابوحفص. مدرس حنفیه، متوفای سال 632 هجری قمری که از نخستین مدرسان مدرسه مستنصریۀ بغداد بود و در روز افتتاح آن شرکت داشت. رجوع به غزالی نامه ذیل ص 135 و فوات الوفیات ج 2 ص 102 شود
رشیدالدین حمادبن هبه الله بن حمادبن فضیل حرانی، مکنی به ابوالثناء. از راویان بود و مؤیدالدین ابوالفضل بن عبدالکریم دمشقی در سال 572 یا 573 هجری قمری در اسکندریه از او حدیث شنید. رجوع به عیون الانباء ج 2 ص 191 و 192 شود
اسد شروانی. ممدوح خاقانی است. خاقانی در مرثیۀ او اشعار جانسوزی دارد، از آن جمله است:
نظام دولت بهرامیان رشیدالدین
فلک تویی و زمین ما و ذره نامۀ ما.
خاقانی.
و رجوع به دیوان خاقانی چ سجادی ص 868 شود
عبدالرحمن بن بدربن حسن بن مفرح بن بکاررشیدالدین نابلسی. سخنور نامی عرب. وی بسال 617 هجری قمری درگذشت. مؤلف فوات الوفیات اشعاری از وی نقل کرده است. رجوع به فوات الوفیات ج 1 ص 255 و 256 شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مشیرالدین
تصویر مشیرالدین
(پسرانه)
آنکه در دین راهنمای دیگران است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فریدالدین
تصویر فریدالدین
(پسرانه)
آنکه در دین یگانه و یکتا است، نام شاعر و عارف نامدار ایرانی قرن ششم و هفتم عطار نیشاپوری
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از وحیدالدین
تصویر وحیدالدین
(پسرانه)
بی نظیر و یگانه در دین، نام دانشمندی از معاصران خاقانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از عمیدالدین
تصویر عمیدالدین
(پسرانه)
آنکه در دین تسلط دارد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از رضی الدین
تصویر رضی الدین
(پسرانه)
پسندیده دین، نام دانشمند و شاعر قرن ششم
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سدیدالدین
تصویر سدیدالدین
(پسرانه)
محکم و استوار در دین
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از حمیدالدین
تصویر حمیدالدین
(پسرانه)
ستوده شده در دین
فرهنگ نامهای ایرانی
(رَ دُدْ دی نِ)
معروف به استاد شهید. تدریس نحو مدرسه مستضریه داشت. (یادداشت مؤلف). و رجوع به غزالی نامه چ 1 ذیل ص 136 شود
لغت نامه دهخدا
(رَ دُدْ دی)
لقب ابوسعید رشیدالدین بن موفق الدین یعقوب مسیحی است. (یادداشت مؤلف). از پزشکان نامی عرب و از مسیحیان بیت المقدس بود و بسال 646 هجری قمری در هنگام ورود به شام درگذشت. رشیدالدین کتاب معتبری در پزشکی بنام ’عیون الطب’ دارد و بر کتاب حاوی محمد بن زکریای رازی تعالیقی نوشته است. رجوع به قاموس الاعلام ترکی ج 3 و عیون الانباء ج 2 ص 31، 132 و 254 و ابوسعید بن یعقوب قدسی مسیحی شود
لغت نامه دهخدا
(رَ دُدْ دی)
رشیدالدین بن فارس بن داود، مکنی و معروف به ابوحلیقه. پزشک و دانشمند و ادیب بود و در ده جعبر در کنار فرات و نزدیکی رقه بدنیا آمد و در الرها بزرگ شد. وی بدمشق رفت و از آنجا به قاهره سفر کرد و به خدمت ملک الکامل و سپس فرزند وی ملک صالح و فرزند او ملک المعظم و سپس ملک الظاهر پرداخت و کتابهایی تألیف کرد که از آن جمله است: ’المختار فی الف عقار’ در داروهای مفرد و رساله ای در ’حفظالصحه’ و کتابی در ’الامراض و اسبابها و علاماتها و مداواتها’. رشیدالدین را اخبار و اتفاقات نادر و شعر نیکو است. در گوش وی حلقه ای بود از اینروی ابوحلیقه لقب یافت. تولد رشیدالدین به سال 591 هجری قمری / 1195م. و مرگ او در حدود سال 660 هجری قمری / 1262م. اتفاق افتاد. (از الاعلام زرکلی چ جدید ج 3). و رجوع به قاموس اعلام ترکی ج 3 شود
لغت نامه دهخدا
ابن ابی سعید میبدی مکنی به ابوالفضل و ملقب به رشیدالدین. او راست: کشف الأسرار. (کشف الظنون)
لغت نامه دهخدا
ابن بدر معروف به ابن بکار النابلسی رشیدالدین. شاعری خوش سخن بود، او را مدائحی در وصف ناصر و اولاد اوست. وی به سال 619 هجری قمری درگذشت. (از الاعلام زرکلی)
لغت نامه دهخدا
ابن یعقوب قدسی مسیحی. ملقب به رشیدالدین. او طبیب بود و تعالیقی بر حاوی محمد بن زکریّای رازی کرده و به سال 464 هجری قمری درگذشته است
لغت نامه دهخدا
(رَ دُدْ دی اِ فَ)
یا رشید اسفزاری، محمد بن محمد. پیش از قرن هفتم هجری قمری می زیسته است. هدایت گوید: اسمش رشیدالدین محمد بن محمود بن مسعود ازفضلای مشهور خراسان و صاحب کمالات بی پایان بوده. گویند در فضیلت و حکمت مرتبۀ عالی داشته و خزینۀ خاطر را از لا ّلی متلألی افکار ابکار انباشته. از اوست:
بر آرزوی خدمت درگاه شهریار
رای سفر گزیدم در موسم بهار
صحن فضا شده ز ریاحین پر از بخور
روی هوا شده ز طبایع پر از بخار
اندر گل مورّد رنگی ز روی دوست
درعارض سمن اثری از رخ نگار
بگرفته لاله بر کف جام شراب لعل
زیرا که بود دیدۀ نرگس پر از خمار
نیلوفر اندر آب گشاده ز رخ نقاب
وآنگاه شنبلید چو عاشق نزار و زار
بر طرف جویبار ببالید سرخ بید
مرجان صفت ولیک زمرد گرفته بار
اغصان به وقت باد چو یاران گه وداع
بگرفته یکدگررا از مهر در کنار.
(از مجمعالفصحاء ج 1 ص 321).
و رجوع به هفت اقلیم نسخۀ خطی کتاب خانه سپهسالار ص 504 و لباب الالباب ج 1 صص 263- 265 و فرهنگ سخنوران و الذریعه ج 9 بخش 2 شود
لغت نامه دهخدا
(رَ دُدْ دی)
لقب یحیی بن علی بن عبدالله عطار اموی. (یادداشت مؤلف). صاحب حسن المحاضره فی اخبار مصر و القاهره گوید: رشیدالدین به سال 584 هجری قمری متولد شد و از ابن المفضل کسب علم کرد و در علم حدیث به کمال رسید و ریاست علم حدیث در مصر به وی واگذار گردید. او تألیفاتی دارد و به سال 662 هجری قمری درگذشت. (از حسن المحاضره فی اخبار مصر و القاهره ص 163)
لغت نامه دهخدا
(رَ دُدْ دی)
علی بن خلیفه. از پزشکان نامدار عالم اسلام و عم ابن ابی اصیبعه مؤلف کتاب ’عیون الانباء فی طبقات الاطباء’ بود. رشیدالدین به سال 679 هجری قمری در حلب پا به عرصۀ وجود گذاشت و پس از تحصیل علوم و فنون در خدمت چند تن از ملوک ایوبیان و در برخی از بیمارستانها به طبابت پرداخت و شهرتی بسزا یافت. او در فلسفه و ریاضی و نجوم و دیگر فنون و علوم ازجمله در موسیقی تبحر و تحقیقات و تألیفاتی داشت و از ادبیات و شعر نیز بی بهره نبود. مرگ وی بسال 616 هجری قمری بود. او راست: 1- الموجز المفید 2- کتاب المساحه 3- کتاب فی الطب 4- طب السوق 5- مقاله فی نسبه النبض و موازنه الی الحرکات الموسیقاریه 6- مقاله فی السبب الذی له خلقت الجبال 7- کتاب الاسطقات 8- تعالیق و مجربات فی الطب. (از قاموس الاعلام ترکی ج 3). و رجوع به عیون الانباء ص 118، 119، 212 و 307 شود
لغت نامه دهخدا
(رَ دُدْ دی)
ابوالفضل میبدی. یکی از شاگردان خواجه عبدالله انصاری است. کتاب کشف الاسرار و عدهالابرار را با استفاده از تفسیر مختصر خواجه به سال 520 هجری قمری تألیف کرده است که اشتباهاً آنرا به مولانا سعد (سعدالدین تفتازانی) نسبت داده اند. رجوع به تاریخ ادبی ایران تألیف ادوارد براون (از سعدی تا جامی) ذیل ص 375 و نیز تاریخ ادبیات در ایران تألیف صفا ج 2 ص 257، 883، 930 و 932 شود
لغت نامه دهخدا
(رَ دُدْ دی سِ)
در نزدیکی بصره پا به عرصۀ وجود گذاشت و در سال 1193 هجری قمری درگذشت. پیشوای اسماعیلیه و معروف به شیخ جبل بود. رشیدالدین در فارس بزرگ شد و رئیس فرقۀ اسماعیلیۀ سوریه گردید (1163 هجری قمری). در جنگهای صلیبی شرکت کرد و دلاوریهای بیمانندی دردفاع از جماعت خودش نه از مسلمانان سنی نشان داد. برای فداییان خود آیین و نظامی وضع کرد و برای آنان جهت کشتن دشمنان آلتی ترتیب داد. (از اعلام المنجد)
لغت نامه دهخدا
(رَ دُدْ دی)
ابومنصور رشیدالدین بن ابوالفضل بن علی صوری، معروف به ابن صوری. دانشمندی گیاه شناس و پزشک بود، در شهر صور بدنیا آمد و بدانجامنسوب است. رشیدالدین به قدس رفت و دو سال در آنجا سکونت گزید و در آنجا با ملک عادل ملاقات کرد. سپس به خدمت فرزند او ملک اعظم و پس از وی ناصر بن المعظم پرداخت. ناصر بن معظم او را سمت رئیس پزشکان داد و در خدمت او بود تا ناصر به کرک رفت، پس از آن رشیدالدین در دمشق اقامت گزید و در همانجا درگذشت. رشیدالدین برای تحقیق و مشاهدۀ گیاهان گوناگون به سرزمینهای مختلف می رفت و درباره رنگ و برگ و شاخ و ریشه و آغازرویش و زمان خشکیدن برگ آنها به مشاهده و مطالعه می پرداخت، او نتیجۀ تتبعات و بررسیهای خود را در دو کتاب ’الادویه المفرده’ و ’التاج’ به رشتۀ تحریر درآورد. تولد رشیدالدین به سال 573 هجری قمری / 1177م. و مرگ وی بسال 639 هجری قمری / 1241م. بود. (از الاعلام زرکلی چ جدید ج 3). و رجوع به قاموس اعلام ترکی ج 3 شود
لغت نامه دهخدا
(رَ دُدْ دی)
خواجه رشیدالدین عمیدالملک یا عبدالملک. نام یکی از دو پسر خواجه نظام الملک که در نزد پدر وپادشاهان سلجوقی تقربی داشت و با صفات نیک و پسندیدۀ خود برای رفع مشکلات مردم پیش پدر و دیگر مقامات مستدعیات آنان را مطرح می کرد و انجام آن را خواستار می شد. رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 196 و 339 شود
لغت نامه دهخدا
(رَ دُدْ دی)
رشیدالدین فضل الله ، پسر عمادالدوله ابی الخیر، نوادۀ موفق الدولۀ همدانیست. جد او موفق الدوله با خواجه نصیر درقلاع ملاحدۀ قهستان سر می کرد و پس از تسلیم آن قلاع او نیز به خدمت مغول پیوست. وی ایام جوانی را در همدان به تحصیل علوم مختلف بویژه طب گذراند و بعنوان طبیب داخل دستگاه اباقاخان گردید و تا آنجا ترقی کرد که به وزارت غازان و اولجایتو و ابوسعید رسید. غازان خان تاریخ دوست و آشنا به تاریخ اجداد خود بود از اینرورشیدالدین را مأمور کرد که تاریخی از مغول ترتیب دهد. خواجه این مأموریت را پذیرفت و پس از مطالعۀ اسناد مغولی و مذاکره با مطلعین تاتار اساس کتاب خود را که بنام ’تاریخ غازانی’ خوانده شد ریخت ولی قبل از پایان کتاب غازان درگذشت و برادرش اولجایتو خواجه را به ادامۀ کار واداشت و اضافه کرد که علاوه بر تاریخ اقوام مغول تاریخ جامعی که شامل همه اقوام دیگر باشد به ضمیمۀ مجلدی درباره جغرافی و معرفت مسالک و ممالک ذیل تاریخ غازانی قرار دهد. رشیدالدین با همه سنگینی وظیفۀ وزارت و گرفتاریهای گوناگون به انجام آن همت گماشت و در سال 710 هجری قمری تألیف ’جامع التواریخ’ را بپایان رسانید. خواجه رشیدالدین مردی فاضل و دانشمند و آشنا به زبانهای عربی و ترکی و مغولی بود و اوقات فراغت را به مطالعه یا کتابت می گذراند. خواجه بر اثر سعایت دشمنان در سال 717 هجری قمری از وزارت معزول شد و از سلطانیه به تبریز رفت و سرانجام بر اثر تحریکات مخالفان بدستور ابوسعید در سال 718 هجری قمری او را در نزدیکی تبریز دونیم کردند و به زندگی یکی از بزرگترین حکما و اطباء و نویسندگان و مورخان و وزیران پایان بخشیدند و آثار او را در ربع رشیدی از میان بردند. مؤلّفات دیگر او عبارتست از: 1- کتاب الاخبار و الاّثار، در بیان سرما و گرما و فصول و فلاحت و آبیاری و امراض نباتات و معدنیات، که اصل آن در دست نیست ولی منتخبی از آن موجود است 2- مفتاح التفاسیر، در بیان فصاحت قرآن و ترجمه مفسران و بیان خیر و شر و قدر و ابطال تناسخ 3- رسالۀ سلطانیه 4- لطایف الحقایق 5- بیان الحقایق 6- توضیحات، شامل 19 مراسله در مسائل کلامی و دینی و عرفانی 7- مجموعۀ مکاتبات رشیدی که حاوی بسی نکات ادبی و تاریخی است. (از فصلی از جامعالتواریخ گردآوردۀ محمد دبیرسیاقی صص چهار - ده). خواجه علاوه بر منصب وزارت و مقام علمی و پزشکی و تاریخ نویسی، طبع شعر نیز داشته و گاهی تفنن را شعری می گفته است. از اشعار خواجه است دو بیت زیر که در برخی از تذکره ها به نام وی درج شده است:
پیریم ولی چو بخت دمسازآید
هنگام نشاط و طرب و ناز آید
از زلف دراز تو کمندی فکنیم
بر گردن عمر رفته تا بازآید.
و رجوع به سبک شناسی ج 3 صص 171- 180 و ج 1 ص 183 و لباب الالباب ج 1 ص 288 و 339 و اعلام المنجد و مجمعالفصحاء ج 1 ص 236 و اعلام زرکلی چ جدید ج 3 و فهرست الوزراء و الکتّاب و جهانگشای جوینی ج 2 ص 192، 147، 34 و 218 و ج 1 ص 102، 106، 108، 114 و 220و تاریخ ادبی ادوارد براون فهرست ج 3 و آتشکدۀ آذر چ شهیدی ص 262 و قاموس الاعلام ترکی ج 3 و تاریخ گزیده صص 621- 637 و فهرست کتاب خانه سپهسالار ج 2 ص 661 و تاریخ غازانی ص 118، 119، 145، 375 و تاریخ عصر حافظ فهرست ج 1 و تاریخ ادبیات ایران تألیف رضازاده شفق ص 268و نزهه القلوب ج 3 ص 76 و فهرست حبیب السیر و مجمل التواریخ و القصص ص 111 و مقدمه و فهرست جامعالتواریخ رشیدی و مادۀ ربع رشیدی در همین لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
(رَ دُدْ دی نِ وَطْ)
محمد بن عبدالجلیل عمری بلخی، ملقب به رشیدالدین کاتب و معروف به وطواط. در حدود سال 480 هجری قمری در بلخ تولد یافت و بسال 573 هجری قمری درگذشت. او راست: 1- حدائق السحر فی دقائق الشعر 2- دیوان 3- فرائد القلائد 4- لغت فارسی منظوم موسوم به حمد و ثنا 5- درر غرر 6- مجموعۀ رسائل 7- مطلوب کل طالب لأمیرالمؤمنین علی بن ابی طالب 8- تحفه الصدیق الی الصدیق من کلام ابی بکر صدیق 9- فصل الخطاب 10- انس اللهفان. (از یادداشت مؤلف). رشید از شاهان خوارزمی، آتسز و ارسلان و تکش را درک کرد و قسمتی از تحصیلات وی در نظامیۀ بغداد بود. در فارسی و عربی مهارت یافت و چون اندامی ضعیف و تنی خرد داشت او را به هزل وطواط (خفّاش) نام نهادند. گویند روزی در مجلسی که رشید با دانشمندان بحث علمی می کرد و در پیش او دواتی بود خوارزمشاه از سر مزاح گفت دوات را بردارید تا معلوم شود از پی دوات کیست. رشید دریافت و برخاست و گفت: المرء باصغریه قلبه و لسانه. (از تاریخ ادبیات ایران تألیف رضازادۀ شفق صص 193- 195). شعر پارسی وطواط مجموعه ای از صنایع شعری است که با کمال استادی در عین تکلف اعمال شده و سلاست بیان سلامت الفاظ رااز دست نداده است، ولی باز گاهی در برخی از ابیات او تکلف و حشوها و استعارات ناپسندیده دیده می شود و نیز اغلب بیتهای او از معانی دقیق و احساسات لطیف که پایه و مایۀ شعر حقیقی است و قیمت شعر را بدان معیار باید سنجید عاری و عاطل مانده است و به هیچ قسم دردل خواننده تأثیر واقعی نمی کند. به نوشتۀ یاقوت حموی و سیوطی وفات او در سنۀ 573 هجری قمری بوده است. (از سخن و سخنوران ج 2 ص 345 و 342). از اشعار اوست:
از نظم من برند به هر خطه یادگار
از نثر من زنند به هر بقعه داستان
هم کاتب بلیغم هم شاعر فصیح
هم صاحب بیانم هم حاکم بنان
قومی که بسته اند میان بر خلاف من
جویند نام خویش همی اندر آن میان
صدرا به عز تو که نهشتم به عمر خود
عرض کریم را به هوی در کف هوان
زآنها نیم که بر در هر کس کنم قرار
همچون سگان زبهر یکی پاره استخوان
گر مال نیست هست مرا فضل بیشمار
ور سیم نیست هست مرا علم بی کران
بل فضل به مرا که بسی درّ شاهوار
بل علم به مرا که بسی گنج شایگان
خواهم شدن چو تیر از آنجا سوی عراق
با قامتی ز بار عطای تو چون کمان
مسکین ضعیفه والدۀ گنده پیر من
بر خود همی بپیچد ازین غم چو خیزران
دارد سر گران ز دل و خاطری سبک
دارد دلی سبک ز غم و اندهی گران
جانش رسیده درکف تیمار من به لب
کارش رسیده از غم تیمار من به جان
چون تار ریسمان تن او شد نزار و من
بسته کجا شوم بیکی تار ریسمان
پوشیده رفت خواهم ازو کز گریستن
بربندد اشک دیدۀ او راه کاروان
یا رب چگونه صبر کند در فراق من
آن طبع ناشکیبش و آن شخص ناتوان
شبهای تیره را ز بسی گفت خواهد او
یا رب تو آن غریب مرا باز من رسان
حالی شگفت دیده ام امروز من ازو
واللّه که نیست هیچ خلاف اندرین میان
گر حق آن ضعیفۀ بیچاره نیستی
در دل مرا کجا بودی یاد خان و مان.
و رجوع به تاریخ ادبی ایران تألیف ادوارد براون ج 3 ص 74 و 383 و تاریخ جهانگشا ج 2 ص 5، 6، 11، 13، 14 و 18 و غزالی نامه ص 127 و 274 و تاریخ عصر حافظ ج 1 ص یج و تاریخ گزیده ص 447، 489، 490، 492 و 827 و فهرست کتاب خانه سپهسالار ج 2 و فرهنگ سخنوران و الذریعه ج 9 بخش 2 و چهارمقاله ص 99، 101، 127، 134، 135، 153 و 175 و احوال و اشعار رودکی ج 1 ص 11، 582، 624 و 635 و ج 2 ص 782، 785 و 846 و ج 3 ص 1279 و تتمۀ صوان ص 166، 224، 212، 222 و 356 و حاشیۀ ص 166 و سخن و سخنوران ج 2 صص 343- 345 و لباب الالباب ج 1 ص 36، 37، 80، 86 و 199 و فهرست المعجم فی معاییر اشعار العجم و مجمعالفصحاء ج 1 ص 222 و معجم الادبا ج 7 ص 91 و حبیب السیر چ سنگی ج 1 ص 308، 421 و 423 و روضات الجنات ص 76 و سبک شناسی ج 2 ص 248، 332، 337، 387، 400 و 401 و قاموس الاعلام ترکی ج 3 و مزدیسنا و تأثیر آن در ادب پارسی ص 90 و 141 و تاریخ ادبیات در ایران تألیف صفا فهرست ج 2 و صص 954- 957شود
لغت نامه دهخدا
(رَ ضی یُدْ دی)
یوسف بن حیدره بن حسن رهبی، مکنی به ابوالحجاج طبیب، شاگرد ابراهیم سامری است. وی از شرح فصول ابن الطبیب و مختصر ابن ابی صادق تهذیبی ترتیب داده است. (یادداشت مؤلف). رجوع به عیون الانباء ج 1 ص 263 و 264 و 265 و ج 2 ص 203 شود
رضی الدین بن علاءصدرالحمید تاج الدین محمد بن محمد بن محمد سرخسی حنفی.او راست: محیط رضوی. او سه محیط دارد: 1- ده جلد [کبری] . 2- چهار جلد [وسطی] . 3- دو جلد [صغری] . وفات وی به سال 671 هجری قمری بود. (از یادداشت مؤلف)
محمد بن محمد شفیع مؤلف کتاب ’مطلع’ به زبان فارسی در علم عروض و قافیه و بدیع و معانی و بیان که خود مستوفی دربارشاه عباس ثانی (1077- 1052 هجری قمری) بوده است. رجوع به فهرست کتاب خانه سپهسالار ج 2 ص 450 و 451 شود
رضی الدین خوارزمی. او راست: دره النوء فی شرح خطبه الضوء. رجوع به فهرست کتاب خانه سپهسالار ج 2 حاشیۀ ص 373 شود
لغت نامه دهخدا
(رَ ضی یُدْ دی)
پسندیدۀ دین. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(فَ دُد دی)
رودکی. لقب او را بعضی فریدالدین نوشته اند. رجوع به شرح احوال و اشعار رودکی تألیف سعید نفیسی ص 855 شود
لغت نامه دهخدا
(حَ دُدْ دی)
یکی از شعرای هندوستان و استاد اورنگ زیب عالمگیر بود و در سال 1216 هجری قمری درگذشت. از اوست:
جای آرام کو در این گلشن
ثمرآسا رسیدم و رفتم.
(قاموس الاعلام)
لغت نامه دهخدا
رشیدالدین. وی از امرای بزرگ دربار سلطان شمس الدین التمش بود. وقتی در روز سه شنبه بیست وششم صفر سال 630 هجری قمری سپاه سلطان شمس الدین پس از یازده ماه محاصرۀ قلعۀ کوالیار واقع در هندوستان، توانست آن را بگشاید و کوتوال آن قلعه فرار کرد، رشیدالدین علی از جانب سلطان به حکومت آن سرزمین منصوب گشت. (از حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 618)
لغت نامه دهخدا