جدول جو
جدول جو

معنی رشیدالدین وطواط

رشیدالدین وطواط
(رَ دُدْ دی نِ وَطْ)
محمد بن عبدالجلیل عمری بلخی، ملقب به رشیدالدین کاتب و معروف به وطواط. در حدود سال 480 هجری قمری در بلخ تولد یافت و بسال 573 هجری قمری درگذشت. او راست: 1- حدائق السحر فی دقائق الشعر 2- دیوان 3- فرائد القلائد 4- لغت فارسی منظوم موسوم به حمد و ثنا 5- درر غرر 6- مجموعۀ رسائل 7- مطلوب کل طالب لأمیرالمؤمنین علی بن ابی طالب 8- تحفه الصدیق الی الصدیق من کلام ابی بکر صدیق 9- فصل الخطاب 10- انس اللهفان. (از یادداشت مؤلف). رشید از شاهان خوارزمی، آتسز و ارسلان و تکش را درک کرد و قسمتی از تحصیلات وی در نظامیۀ بغداد بود. در فارسی و عربی مهارت یافت و چون اندامی ضعیف و تنی خرد داشت او را به هزل وطواط (خفّاش) نام نهادند. گویند روزی در مجلسی که رشید با دانشمندان بحث علمی می کرد و در پیش او دواتی بود خوارزمشاه از سر مزاح گفت دوات را بردارید تا معلوم شود از پی دوات کیست. رشید دریافت و برخاست و گفت: المرء باصغریه قلبه و لسانه. (از تاریخ ادبیات ایران تألیف رضازادۀ شفق صص 193- 195). شعر پارسی وطواط مجموعه ای از صنایع شعری است که با کمال استادی در عین تکلف اعمال شده و سلاست بیان سلامت الفاظ رااز دست نداده است، ولی باز گاهی در برخی از ابیات او تکلف و حشوها و استعارات ناپسندیده دیده می شود و نیز اغلب بیتهای او از معانی دقیق و احساسات لطیف که پایه و مایۀ شعر حقیقی است و قیمت شعر را بدان معیار باید سنجید عاری و عاطل مانده است و به هیچ قسم دردل خواننده تأثیر واقعی نمی کند. به نوشتۀ یاقوت حموی و سیوطی وفات او در سنۀ 573 هجری قمری بوده است. (از سخن و سخنوران ج 2 ص 345 و 342). از اشعار اوست:
از نظم من برند به هر خطه یادگار
از نثر من زنند به هر بقعه داستان
هم کاتب بلیغم هم شاعر فصیح
هم صاحب بیانم هم حاکم بنان
قومی که بسته اند میان بر خلاف من
جویند نام خویش همی اندر آن میان
صدرا به عز تو که نهشتم به عمر خود
عرض کریم را به هوی در کف هوان
زآنها نیم که بر در هر کس کنم قرار
همچون سگان زبهر یکی پاره استخوان
گر مال نیست هست مرا فضل بیشمار
ور سیم نیست هست مرا علم بی کران
بل فضل به مرا که بسی درّ شاهوار
بل علم به مرا که بسی گنج شایگان
خواهم شدن چو تیر از آنجا سوی عراق
با قامتی ز بار عطای تو چون کمان
مسکین ضعیفه والدۀ گنده پیر من
بر خود همی بپیچد ازین غم چو خیزران
دارد سر گران ز دل و خاطری سبک
دارد دلی سبک ز غم و اندهی گران
جانش رسیده درکف تیمار من به لب
کارش رسیده از غم تیمار من به جان
چون تار ریسمان تن او شد نزار و من
بسته کجا شوم بیکی تار ریسمان
پوشیده رفت خواهم ازو کز گریستن
بربندد اشک دیدۀ او راه کاروان
یا رب چگونه صبر کند در فراق من
آن طبع ناشکیبش و آن شخص ناتوان
شبهای تیره را ز بسی گفت خواهد او
یا رب تو آن غریب مرا باز من رسان
حالی شگفت دیده ام امروز من ازو
واللّه که نیست هیچ خلاف اندرین میان
گر حق آن ضعیفۀ بیچاره نیستی
در دل مرا کجا بودی یاد خان و مان.
و رجوع به تاریخ ادبی ایران تألیف ادوارد براون ج 3 ص 74 و 383 و تاریخ جهانگشا ج 2 ص 5، 6، 11، 13، 14 و 18 و غزالی نامه ص 127 و 274 و تاریخ عصر حافظ ج 1 ص یج و تاریخ گزیده ص 447، 489، 490، 492 و 827 و فهرست کتاب خانه سپهسالار ج 2 و فرهنگ سخنوران و الذریعه ج 9 بخش 2 و چهارمقاله ص 99، 101، 127، 134، 135، 153 و 175 و احوال و اشعار رودکی ج 1 ص 11، 582، 624 و 635 و ج 2 ص 782، 785 و 846 و ج 3 ص 1279 و تتمۀ صوان ص 166، 224، 212، 222 و 356 و حاشیۀ ص 166 و سخن و سخنوران ج 2 صص 343- 345 و لباب الالباب ج 1 ص 36، 37، 80، 86 و 199 و فهرست المعجم فی معاییر اشعار العجم و مجمعالفصحاء ج 1 ص 222 و معجم الادبا ج 7 ص 91 و حبیب السیر چ سنگی ج 1 ص 308، 421 و 423 و روضات الجنات ص 76 و سبک شناسی ج 2 ص 248، 332، 337، 387، 400 و 401 و قاموس الاعلام ترکی ج 3 و مزدیسنا و تأثیر آن در ادب پارسی ص 90 و 141 و تاریخ ادبیات در ایران تألیف صفا فهرست ج 2 و صص 954- 957شود
لغت نامه دهخدا