جدول جو
جدول جو

معنی ردکرده - جستجوی لغت در جدول جو

ردکرده(لُ غَ)
وازده. (یادداشت مؤلف). مردود. رانده. دورشده. مطرود:
فقر کآن افکندۀ خلق است من برداشتم
زال کآن ردکردۀ سام است من می پرورم.
خاقانی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پرکرده
تصویر پرکرده
انباشته، مملو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از برکرده
تصویر برکرده
بلندکرده، افراخته، افراشته
فرهنگ فارسی عمید
ویژگی کار نادرستی که خود شخص بدون مداخله و مشورت دیگری انجام داده است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وشکرده
تصویر وشکرده
چابک، چالاک، کسی که با چابکی و مهارت کار کند، پیشکار، کارپرداز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نشکرده
تصویر نشکرده
ابزار آهنی دم تیز که با آن چرم را می برند یا پشت چرم و تیماج را با آن می تراشند، شفره، گزن، نشگرده، گهزن برای مثال به نشکرده ببرید زن را گلو / تفو بر چنین ناشکیبا تفو (ابوشکور - شاعران بی دیوان - ۱۰۵)
نیشتر حجام
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرکرده
تصویر سرکرده
رئیس یک طایفه یا دسته ای از مردم، سردسته، فرمانده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رد کردن
تصویر رد کردن
باز دادن، پس فرستادن، نپذیرفتن، کسی یا چیزی را از جایی عبور دادن، گذرانیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وزکرده
تصویر وزکرده
درهم و برهم شده، ژولیده (موهای وزکرده)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرکرده
تصویر سرکرده
منتخب و برگزیده، رئیس، مهتر، فرمانده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر کرده
تصویر پر کرده
انباشته ممتلی. یا کار پر کرده. بسیار کرده بسیار انجام شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خردکردن
تصویر خردکردن
از هم پاشیدن ریز ریز کردن، کشتن نابود کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رم کرده
تصویر رم کرده
گریخته، رم زده، رم دیده
فرهنگ لغت هوشیار
آلتی است آهنین یا فولادی کوتاه با سری پهن و مورب تیز کرده که صحافان و کفاشان و سراجان بوسیله آن پوست را نازک کنند و بتراشند و ببرند شفره از میل گزن: خشم کفشگر زیادت گشت و نشگرده برداشت پیش ستون آمد و بینی حجام را ببرید
فرهنگ لغت هوشیار
آماده چالاک، کسی که در کارها تجربه دارد و امور را بچستی و چالاکی انجام دهد، کارپرداز پیشکار: (چون فردوسی شاهنامه تمام کرد نساخ او علی دیلم بود و را وی ابودلف و وشکرده حیی قتیبه که عامل طوس بود و بجای فردوسی ایادی داشت)
فرهنگ لغت هوشیار
آماده چالاک، کسی که در کارها تجربه دارد و امور را بچستی و چالاکی انجام دهد، کارپرداز پیشکار: (چون فردوسی شاهنامه تمام کرد نساخ او علی دیلم بود و را وی ابودلف و وشکرده حیی قتیبه که عامل طوس بود و بجای فردوسی ایادی داشت)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رد کردن
تصویر رد کردن
عودت دادن، پس دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برکرده
تصویر برکرده
روشن، افروخته، مشتعل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درپرده
تصویر درپرده
پوشیده و پنهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درکردن
تصویر درکردن
خارج کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وشکرده
تصویر وشکرده
((وَ یا وِ کَ دِ))
چابک، کوشا، پیشکار، کارپرداز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نشکرده
تصویر نشکرده
((نِ کَ دِ))
شفره، گزن، ابزار دم تیزی که با آن چرم را می برند یا پشت پوست و چرم را با آن می تراشند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سرکرده
تصویر سرکرده
((~. کَ دِ))
رییس، سردسته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بادکرده
تصویر بادکرده
Inflated
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از رد کردن
تصویر رد کردن
Disprove, Rebuff, Refute, Reject, Repulse, Skip, Spurn
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از رد شده
تصویر رد شده
Disproved
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از دودکرده
تصویر دودکرده
Steaming
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بادکرده
تصویر بادکرده
надутый
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از دودکرده
تصویر دودکرده
парящий
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از رد کردن
تصویر رد کردن
опровергать , отвергать , отбрасывать , пропускать , презирать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از رد شده
تصویر رد شده
опровергнутый
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بادکرده
تصویر بادکرده
aufgeblasen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از دودکرده
تصویر دودکرده
dampfend
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از رد کردن
تصویر رد کردن
widerlegen, abweisen, ablehnen, abwehren, überspringen, verschmähen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از رد شده
تصویر رد شده
widerlegt
دیکشنری فارسی به آلمانی