درهم و برهم شده (موی). مجعد. (فرهنگ فارسی معین) : با چشمهای درشت وموهای تابدار وزکرده. (سایه روشن صادق هدایت ص 16) ، ترش شده و کف کرده. (فرهنگ فارسی معین)
آماده چالاک، کسی که در کارها تجربه دارد و امور را بچستی و چالاکی انجام دهد، کارپرداز پیشکار: (چون فردوسی شاهنامه تمام کرد نساخ او علی دیلم بود و را وی ابودلف و وشکرده حیی قتیبه که عامل طوس بود و بجای فردوسی ایادی داشت)
آماده چالاک، کسی که در کارها تجربه دارد و امور را بچستی و چالاکی انجام دهد، کارپرداز پیشکار: (چون فردوسی شاهنامه تمام کرد نساخ او علی دیلم بود و را وی ابودلف و وشکرده حیی قتیبه که عامل طوس بود و بجای فردوسی ایادی داشت)
بازکرده. (آنندراج). گشوده. گشاده: هم بر ورق گذشته گیرش واکرده و درنوشته گیرش. نظامی. صائب بجز از جبهۀ واکردۀ تقدیر مانع نشود هیچ سپر تیر قضا را. صائب (آنندراج). ، دست خورده. مقابل سربسته. جعبه یا بسته ای که در آن را گشوده باشند
همان وشکرده است یعنی چست و چالاک و محال (مآل) اندیش. (انجمن آرا). شخصی را گویند که کارها را زود و جلد و چست کند، و به کسر اول هم به این معنی و هم شخصی جلد و چابک و توانا و صاحب قوت باشد. (برهان) (آنندراج). چست و چالاک و جاهد و کارکن و آنکه کاری را به تندی و جلدی میکند. قوی و باقدرت و توانا. (از ناظم الاطباء). و بر این قیاس وسکردیدن و وسناد به معنی بسیار است، وبا شین نیز آمده. (آنندراج). رجوع به وشکرده شود