جدول جو
جدول جو

معنی وزکرده

وزکرده
درهم و برهم شده، ژولیده (موهای وزکرده)
تصویری از وزکرده
تصویر وزکرده
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با وزکرده

وزکرده

وزکرده
درهم و برهم شده (موی). مجعد. (فرهنگ فارسی معین) : با چشمهای درشت وموهای تابدار وزکرده. (سایه روشن صادق هدایت ص 16) ، ترش شده و کف کرده. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا

وسکرده

وسکرده
آماده چالاک، کسی که در کارها تجربه دارد و امور را بچستی و چالاکی انجام دهد، کارپرداز پیشکار: (چون فردوسی شاهنامه تمام کرد نساخ او علی دیلم بود و را وی ابودلف و وشکرده حیی قتیبه که عامل طوس بود و بجای فردوسی ایادی داشت)
فرهنگ لغت هوشیار

وشکرده

وشکرده
آماده چالاک، کسی که در کارها تجربه دارد و امور را بچستی و چالاکی انجام دهد، کارپرداز پیشکار: (چون فردوسی شاهنامه تمام کرد نساخ او علی دیلم بود و را وی ابودلف و وشکرده حیی قتیبه که عامل طوس بود و بجای فردوسی ایادی داشت)
فرهنگ لغت هوشیار

وز کرده

وز کرده
درهم وبرهم شده (موی) مجعد: پسرکی ده یازده ساله ریز نقش باموهای وز کرده، ترش شده و کف کرده (ماست و غیره)
فرهنگ لغت هوشیار

وشکرده

وشکرده
چابک، چالاک، کسی که با چابکی و مهارت کار کند، پیشکار، کارپرداز
وشکرده
فرهنگ فارسی عمید

واکرده

واکرده
بازکرده. (آنندراج). گشوده. گشاده:
هم بر ورق گذشته گیرش
واکرده و درنوشته گیرش.
نظامی.
صائب بجز از جبهۀ واکردۀ تقدیر
مانع نشود هیچ سپر تیر قضا را.
صائب (آنندراج).
، دست خورده. مقابل سربسته. جعبه یا بسته ای که در آن را گشوده باشند
لغت نامه دهخدا

وسکرده

وسکرده
همان وشکرده است یعنی چست و چالاک و محال (مآل) اندیش. (انجمن آرا). شخصی را گویند که کارها را زود و جلد و چست کند، و به کسر اول هم به این معنی و هم شخصی جلد و چابک و توانا و صاحب قوت باشد. (برهان) (آنندراج). چست و چالاک و جاهد و کارکن و آنکه کاری را به تندی و جلدی میکند. قوی و باقدرت و توانا. (از ناظم الاطباء). و بر این قیاس وسکردیدن و وسناد به معنی بسیار است، وبا شین نیز آمده. (آنندراج). رجوع به وشکرده شود
لغت نامه دهخدا