کسی که پشت سر یا بر ترک دیگری سوار شود، پشت سر هم، چند تن یا چند چیزی که پشت سر یکدیگر قرار گیرند، در علوم ادبی در قافیه، کلمۀ مکرر که در آخر هر شعر پس از قافیۀ اصلی می آورند مانند کلمۀ «گیرند»، برای مثال نقدها را بود آیا که عیاری گیرند / تا همه صومعه داران پی کاری گیرند (حافظ - ۳۷۶) و یا کلمۀ «دارد»، برای مثال مطرب عشق عجب ساز و نوایی دارد / نقش هر پرده که زد راه به جایی دارد (حافظ - ۲۵۴)
کسی که پشت سر یا بر ترک دیگری سوار شود، پشت سر هم، چند تن یا چند چیزی که پشت سر یکدیگر قرار گیرند، در علوم ادبی در قافیه، کلمۀ مکرر که در آخر هر شعر پس از قافیۀ اصلی می آورند مانند کلمۀ «گیرند»، برای مِثال نقدها را بُوَد آیا که عیاری گیرند / تا همه صومعه داران پی کاری گیرند (حافظ - ۳۷۶) و یا کلمۀ «دارد»، برای مِثال مطرب عشق عجب ساز و نوایی دارد / نقش هر پرده که زد راه به جایی دارد (حافظ - ۲۵۴)
ممال ردا. (یادداشت مؤلف) : به اسب و جامۀ نیکو چرا شدی مشغول سخنت نیکو باید نه طیلسان و ردی. ناصرخسرو. به بارگاهی کز فخر همتش جوید ز ظل پردۀ او دوش آفتاب ردی. ابوالفرج رونی. محرمان چون ردی از صبح درآرند به کتف کعبه را سبز لباسی فلک آسا بینند صبح را در ردی سادۀ احرام کشند تا فلک را سلب کعبه مهیا بینند. خاقانی. گفت دارم از درم نقره دویست نک ببسته سخت بر گوشۀ ردیست. مولوی. و رجوع به ردا و رداء شود
ممال رِدا. (یادداشت مؤلف) : به اسب و جامۀ نیکو چرا شدی مشغول سخنْت نیکو باید نه طیلسان و ردی. ناصرخسرو. به بارگاهی کز فخر همتش جوید ز ظل پردۀ او دوش آفتاب ردی. ابوالفرج رونی. محرمان چون ردی از صبح درآرند به کتف کعبه را سبز لباسی فلک آسا بینند صبح را در ردی سادۀ احرام کشند تا فلک را سلب کعبه مهیا بینند. خاقانی. گفت دارم از درم نقره دویست نک ببسته سخت بر گوشۀ ردیست. مولوی. و رجوع به ردا و رداء شود
اسحاق بن یعقوب صردفی فقیه. وی کتابی در فرائض بنام ’کافی’ تألیف کرد و قبر او در صردف یمن است و بدان منسوب باشد. (معجم البلدان). چلبی مؤلف ’کافی الحساب’ را صردالیمنی نامیده گوید: صالح بن عمر سکسکی متوفی سال 714 هجری قمری و فخرالدین ابوبکر محمد بن حسن گرجی حاسب وزیر بهاءالدوله هر یک شرحی بر آن نوشته اند
اسحاق بن یعقوب صردفی فقیه. وی کتابی در فرائض بنام ’کافی’ تألیف کرد و قبر او در صردف یمن است و بدان منسوب باشد. (معجم البلدان). چلبی مؤلف ’کافی الحساب’ را صردالیمنی نامیده گوید: صالح بن عمر سکسکی متوفی سال 714 هجری قمری و فخرالدین ابوبکر محمد بن حسن گرجی حاسب وزیر بهاءالدوله هر یک شرحی بر آن نوشته اند
یونس بن عبدالاعلی بن موسی بن میسره مکنی به ابوموسی متولد به سال 170 هجری قمری به مصر. وی از بزرگان فقها و عالم به اخبار و حدیث و عقلی وافر داشت. صحبت امام شافعی دریافت و از او حدیث فراگرفت و به سال 264 هجری قمری به مصر درگذشت. (الاعلام زرکلی ص 1187)
یونس بن عبدالاعلی بن موسی بن میسره مکنی به ابوموسی متولد به سال 170 هجری قمری به مصر. وی از بزرگان فقها و عالم به اخبار و حدیث و عقلی وافر داشت. صحبت امام شافعی دریافت و از او حدیث فراگرفت و به سال 264 هجری قمری به مصر درگذشت. (الاعلام زرکلی ص 1187)
جمع واژۀ ردیف. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). یقال: و جاؤا ردافی، ای یتبع بعضهم بعضاً. (منتهی الارب) ، سپس سوار نشیننده. واحد و جمع در آن یکسان است، سرودگویان شتر. حداه، یاری گران. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج)
جَمعِ واژۀ ردیف. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). یقال: و جاؤا ردافی، ای یتبع بعضهم بعضاً. (منتهی الارب) ، سپس سوار نشیننده. واحد و جمع در آن یکسان است، سرودگویان شتر. حُداه، یاری گران. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج)
پوییدن شترمرغ. (مصادر اللغۀ زوزنی) ، نشستن بر یک صف. (لغت محلی شوشتر) ، بشتافتن مردم. (مصادر اللغه) ، سوار شدن دو کس را گویند بر شتر یا بر اسب یا بر چهارپای دیگر. (لغت محلی شوشتر نسخۀ خطی کتاب خانه مؤلف)
پوییدن شترمرغ. (مصادر اللغۀ زوزنی) ، نشستن بر یک صف. (لغت محلی شوشتر) ، بشتافتن مردم. (مصادر اللغه) ، سوار شدن دو کس را گویند بر شتر یا بر اسب یا بر چهارپای دیگر. (لغت محلی شوشتر نسخۀ خطی کتاب خانه مؤلف)
رده، رسته، کلمه یا کلماتی که عیناً در آخر مصراع ها تکرار شود، پایه و رکن اساسی موسیقی ملی ایران است که به «مقام»، «دایره ملایم» و «آواز»، تقسیم می شود، دستگاه
رده، رسته، کلمه یا کلماتی که عیناً در آخرِ مصراع ها تکرار شود، پایه و رکن اساسی موسیقی ملی ایران است که به «مقام»، «دایره ملایم» و «آواز»، تقسیم می شود، دستگاه