ترجمه ہدفی به فارسی - دیکشنری اردو به فارسی
واژههای مرتبط با ہدفی
صدفی
صدفی
شسنی از رنگ ها شسندیس منسوب به صدف، برنگ صدف بگونه صدف، قسمی اسطرلاب است
فرهنگ لغت هوشیار
ادفی
ادفی
کوز. کوژ (مرد). (منتهی الارب). مرد دوتاپشت. (مهذب الاسماء) ، پند گرفتن
لغت نامه دهخدا
ردفی
ردفی
گوسپندان ریزه که درخریف و گرما در آخر نتاج زاییده شده باشند. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
صدفی
صدفی
نسبت است به صدف. رجوع به صدف شود، برنگ صدف. به گونۀ صدف، نام قسمی اسطرلاب
لغت نامه دهخدا
صدفی
صدفی
یونس بن عبدالاعلی بن موسی بن میسره مکنی به ابوموسی متولد به سال 170 هجری قمری به مصر. وی از بزرگان فقها و عالم به اخبار و حدیث و عقلی وافر داشت. صحبت امام شافعی دریافت و از او حدیث فراگرفت و به سال 264 هجری قمری به مصر درگذشت. (الاعلام زرکلی ص 1187)
لغت نامه دهخدا
مدفی
مدفی
خسته را کشنده. (آنندراج). آنکه حمله می برد و خسته را می کشد. (ناظم الاطباء) : ادفی الجریح، اجهز علیه. (متن اللغه) (اقرب الموارد). رجوع به اِدفاء شود
لغت نامه دهخدا
ندفی
ندفی
حلاجی. (ناظم الاطباء). ندافی. پنبه زنی. رجوع به ندافی شود. - ندفی کردن، پنبه زدن. حلاجی کردن. (ناظم الاطباء). ندافی کردن
لغت نامه دهخدا
دفی
دفی
خسته را کشتن. (از منتهی الارب). دَفْو. و رجوع به دفو شود
لغت نامه دهخدا
جدول جو جستجوی پیشرفته در مجموعه فرهنگ لغت، دیکشنری و دایره المعارف گوناگون
© 2025 | تمامی خدمات جدول جو رایگان است.