جدول جو
جدول جو

معنی ردیف

ردیف
کسی که پشت سر یا بر ترک دیگری سوار شود، پشت سر هم، چند تن یا چند چیزی که پشت سر یکدیگر قرار گیرند، در علوم ادبی در قافیه، کلمۀ مکرر که در آخر هر شعر پس از قافیۀ اصلی می آورند مانند کلمۀ «گیرند»، برای مثال نقدها را بود آیا که عیاری گیرند / تا همه صومعه داران پی کاری گیرند (حافظ - ۳۷۶) و یا کلمۀ «دارد»، برای مثال مطرب عشق عجب ساز و نوایی دارد / نقش هر پرده که زد راه به جایی دارد (حافظ - ۲۵۴)
تصویری از ردیف
تصویر ردیف
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با ردیف

ردیف

ردیف
رده، رسته، کلمه یا کلماتی که عیناً در آخرِ مصراع ها تکرار شود، پایه و رکن اساسی موسیقی ملی ایران است که به «مقام»، «دایره ملایم» و «آواز»، تقسیم می شود، دستگاه
ردیف
فرهنگ فارسی معین

ردیف

ردیف
پوییدن شترمرغ. (مصادر اللغۀ زوزنی) ، نشستن بر یک صف. (لغت محلی شوشتر) ، بشتافتن مردم. (مصادر اللغه) ، سوار شدن دو کس را گویند بر شتر یا بر اسب یا بر چهارپای دیگر. (لغت محلی شوشتر نسخۀ خطی کتاب خانه مؤلف)
لغت نامه دهخدا

دریف

دریف
پشتسوار، پس انداز سرباز پس انداز، رده، پشت هم، دنبالیاب شیوه ای در چامه سرایی که واژگان پیاپی در هر خانی باز آیند
فرهنگ لغت هوشیار