جدول جو
جدول جو

معنی ردی

ردی
(رِ)
ممال ردا. (یادداشت مؤلف) :
به اسب و جامۀ نیکو چرا شدی مشغول
سخنت نیکو باید نه طیلسان و ردی.
ناصرخسرو.
به بارگاهی کز فخر همتش جوید
ز ظل پردۀ او دوش آفتاب ردی.
ابوالفرج رونی.
محرمان چون ردی از صبح درآرند به کتف
کعبه را سبز لباسی فلک آسا بینند
صبح را در ردی سادۀ احرام کشند
تا فلک را سلب کعبه مهیا بینند.
خاقانی.
گفت دارم از درم نقره دویست
نک ببسته سخت بر گوشۀ ردیست.
مولوی.
و رجوع به ردا و رداء شود
لغت نامه دهخدا