جدول جو
جدول جو

معنی رخشیده - جستجوی لغت در جدول جو

رخشیده
(دخترانه)
رخشید
تصویری از رخشیده
تصویر رخشیده
فرهنگ نامهای ایرانی
رخشیده
تابیده شده پرتو انداخته روشن گشته
تصویری از رخشیده
تصویر رخشیده
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از درخشیده
تصویر درخشیده
تابیده، روشن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رخشنده
تصویر رخشنده
(دخترانه)
تابان، کنایه از خورشید است، درخشنده، دارای عظمت و شکوه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پخشیده
تصویر پخشیده
پهن شده کوفته شده پراکنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بخشیده
تصویر بخشیده
عطا شده، مبذول، موهوب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رخشیدن
تصویر رخشیدن
پرتو انداختن تابیدن روشن شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رخشنده
تصویر رخشنده
پرتو انداز، تابنده، تابان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شخشیده
تصویر شخشیده
لغزیده فرو خیزنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بخشیده
تصویر بخشیده
داده، عطاشده، عفوشده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ریشیده
تصویر ریشیده
رنگ و رو رفته، برای مثال رخم از رنگ توست ریشیده / دلم از زلف توست پیچیده (عنصری - ۳۶۹)، ریشه ریشه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رخشنده
تصویر رخشنده
روشنایی دهنده، درخشنده، تابنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رخشیدن
تصویر رخشیدن
پرتو انداختن، درخشیدن، روشنایی دادن، تابیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لخشیده
تصویر لخشیده
لغزیده، آنکه سر خورده، آنکه لیز خورده، خطاکار، خلافکار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بخشیده
تصویر بخشیده
((بَ دِ))
عطا شده، عفو شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پخشیده
تصویر پخشیده
((پَ دِ))
پهن شده، کوفته شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رخشیدن
تصویر رخشیدن
((رَ دَ))
تابیدن، پرتو افکندن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رخشنده
تصویر رخشنده
((رَ شَ دِ))
درخشنده، تابنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شخشیده
تصویر شخشیده
لغزیده، لیزخورده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پخشیده
تصویر پخشیده
کوفته شده، پهن شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رخشید
تصویر رخشید
(دخترانه)
آنکه چهره ای روشن و تابان دارد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از درخشنده
تصویر درخشنده
(دخترانه)
دارای درخشش، روشن و تابان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بخشوده
تصویر بخشوده
معاف
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از درخشنده
تصویر درخشنده
براق
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از رنجیده
تصویر رنجیده
معذب
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از رخشاره
تصویر رخشاره
فیلم
فرهنگ واژه فارسی سره
ترسیدن بیم داشتن بیمناک گردیدن از ترس موی بدن راست شدن و پوست بدن فراهم آمدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پخسیده
تصویر پخسیده
پژمرده، ترنجیده
فرهنگ لغت هوشیار
دادن عطا کردن، معاف کردن عفو کردن، قسمت کردن تقسیم کردن، گاهی ورزشکاری برای حفظ منافع حریف یا باحترام او مسابقه را می بخشد و بنفع حریف خود کنار می کشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بخشوده
تصویر بخشوده
عفو کرده، کسی که از مالیات و عوارض معاف است معاف
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه چیزی بخشد داد و دهش کننده عطا کننده. داده عطا شده، معاف عفو شده، قسمت شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بخسیده
تصویر بخسیده
گداخته مذاب، پژمرده، رنجیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درفشیده
تصویر درفشیده
روشن شده برق زده، پرتو افکنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درخشیدن
تصویر درخشیدن
روشنایی دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درخشنده
تصویر درخشنده
پرتو اندازنده، روشن کننده، تابنده
فرهنگ لغت هوشیار