- رخشیده (دخترانه)
- رخشید
معنی رخشیده - جستجوی لغت در جدول جو
- رخشیده
- تابیده شده پرتو انداخته روشن گشته
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
تابیده، روشن
پهن شده کوفته شده پراکنده
عطا شده، مبذول، موهوب
پرتو انداختن تابیدن روشن شدن
پرتو انداز، تابنده، تابان
لغزیده فرو خیزنده
داده، عطاشده، عفوشده
رنگ و رو رفته، برای مثال رخم از رنگ توست ریشیده / دلم از زلف توست پیچیده (عنصری - ۳۶۹) ، ریشه ریشه
روشنایی دهنده، درخشنده، تابنده
پرتو انداختن، درخشیدن، روشنایی دادن، تابیدن
لغزیده، آنکه سر خورده، آنکه لیز خورده، خطاکار، خلافکار
لغزیده، لیزخورده
کوفته شده، پهن شده
ترسیدن بیم داشتن بیمناک گردیدن از ترس موی بدن راست شدن و پوست بدن فراهم آمدن
پژمرده، ترنجیده
دادن عطا کردن، معاف کردن عفو کردن، قسمت کردن تقسیم کردن، گاهی ورزشکاری برای حفظ منافع حریف یا باحترام او مسابقه را می بخشد و بنفع حریف خود کنار می کشد
عفو کرده، کسی که از مالیات و عوارض معاف است معاف
آنکه چیزی بخشد داد و دهش کننده عطا کننده. داده عطا شده، معاف عفو شده، قسمت شده
گداخته مذاب، پژمرده، رنجیده
روشن شده برق زده، پرتو افکنده
روشنایی دادن
پرتو اندازنده، روشن کننده، تابنده