جدول جو
جدول جو

معنی رخته - جستجوی لغت در جدول جو

رخته
مجروح و زخمدار و بیمار و دردمند، خسته
تصویری از رخته
تصویر رخته
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رشته
تصویر رشته
سلسله
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از رسته
تصویر رسته
صف، رتبه، جمله
فرهنگ واژه فارسی سره
گوسفند سه یا چهار ساله نر. آنچه باتش پزند تا در خور استفاده گردد آنچه باتش گرم و نرم و قابل خوردن شده طبخ شده مقابل خام نپخته، رسیده یانع نضیج مقابل نارسیده نرسیده نارس خام کال. یا میوه پخته. میوه رسیده، تمام کامل بی عیب و نقص، آنکه از افراط و تفریط اندیشه بیرونستظزموده با تدبیرنیک اندیشیده جا افتاده مجرب گران سنگ محتاط فهمیده. سنجیده منتبه. یا مرد زن پخته. مرد زن مجرب، دانا عاقل، واصل، جمع پختگان. یا پختگان حقیقت. دانایان اسرار واصلان حق، رنگی که بحد اشباع رسیده باشد، گل شکل گرفته پس از بیرون آمدن از کوره مقابل خام. یا خط پخته. خطی نیکو که از روی تعلیم و دستور باشد که صاحب آن بسیار کتابت کرده باشد، یا زر پخته. که از غل و غش پاک کرده باشند زر گداخته زرناب. یا کاغذ پخته. کاغذی که آهار و مهره داشته باشد، یا نان پخته. نعمتی که با رنج بدست آمده باشد: خدا نان پخته ای برایش رسانده. یا نوشته (کتاب) پخته. که مطالب آن با تحقیق و مطالعه دقیق نوشته شده باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بخته
تصویر بخته
چاق، فربه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رخنه
تصویر رخنه
رهیافت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آخته
تصویر آخته
کشیده، مسلول، بیرونکرده، برآورده، بیرون کشیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رتخه
تصویر رتخه
گلاب، گل و لای
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رسته
تصویر رسته
صف، رده، راسته خلاص شده، نجات یافته، رهائی یافته
فرهنگ لغت هوشیار
سستی کرخی، نرم در تازی به سیزده وات نرم (حروف الرخوه) گفته می شود ثاء حاء خاء ذال زای ظاء صاد ضاد غین فاء سین شین هاء
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رخنه
تصویر رخنه
راهی که در دیوار واقع شده باشد، سوراخ دیوار، روزنه، سوراخ هر چیز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رخمه
تصویر رخمه
کرکس لاشخوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رخفه
تصویر رخفه
تنکی: خاز (خمیر) مسکه (چربی شیر) گل، شکنندگی تردی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رخصه
تصویر رخصه
بارداد لهی - پروانه دستوری، آسانی کار، پستای آب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رختن
تصویر رختن
مخفف ریختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رختج
تصویر رختج
پارسی تازی گشته رخت
فرهنگ لغت هوشیار
ریسمان، نخ، آنچه که از خمیر آرد گندم بشکل نخ یا نوار باریک میبرند و پس ار خشک کردن در پختن آش و بعضی خوراکیها دیگر بکار می برند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رفته
تصویر رفته
روان شده، حرکت کرده
فرهنگ لغت هوشیار
روان شده سرازیر گشته، پاشیده شده، ذوب شده، شربتی و دارویی که با شکر پرورده شده، تخم مرغ برشته، ساروج، نوعی شعر ملمع از فارسی و هندی (مستعمل در هند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخته
تصویر تخته
قطعه چوب پهن و صاف و مسطح که چندان ستبر نباشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دخته
تصویر دخته
دو جیز بهم متصل شده بوسیله خیاطت یا میخ، دوخته شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سخته
تصویر سخته
سنجیده، وزن شده، سنجیده شده، محدود، برای مثال خرد را و جان را همی سنجد او / در اندیشۀ سخته کی گنجد او (فردوسی - ۱/۱۳)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رشته
تصویر رشته
آنچه ریسیده شده، مفتول، تابیده شده، چیزهای متصل به هم و متوالی مثلاً رشتۀ کلام،
واحد شمارش اشیای به هم پیوسته مانند قنات، کوه و مانند آن، شاخۀ علمی یا درسی،
آنچه از خمیر آرد گندم به شکل نخ یا نوار باریک می برند و پس از خشک کردن در آش، پلو و مانند آن می ریزند،
نخ، تار، چیزی که برای بستن چیز به کار می رود، ریسمان، بند، کنایه از رابطه مثلاً رشتۀ قلبی،
در پزشکی پیوک، لگام، برای مثال یکی را حکایت کنند از ملوک / که بیماری رشته کردش چو دوک (سعدی۱ - ۶۴) در موسیقی زه آلات موسیقی
رشتۀ سردرگم: رشته یا کلافی که به هم پیچیده باشد و سر آن پیدا نشود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رخنه
تصویر رخنه
راه و شکاف میان دیوار، سوراخ، کنایه از عیب و نقص، فساد
رخنه افکندن: در چیزی ایجاد رخنه و شکاف کردن، کنایه از اختلاف و نفاق و جدایی میان دیگران انداختن
رخنه کردن: شکافتن، سوراخ کردن، نفوذ کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رسته
تصویر رسته
روییده، رسته، گیاهی که از زمین سر درآورده و سبز شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تخته
تصویر تخته
تکۀ چوب بریده شدۀ پهن، هر چیز مسطح و پهن مانند تکۀ فرش، قطعۀ زمین هموار، ورق بزرگ مقوا یا آهن و امثال آن ها، واحد شمارش قالی، قالیچه و مانند آن مثلاً یک تخته قالی، دو تخته قالیچه، تابوت و تخته که مرده را در روی آن حمل کنند، جایی که مرده را روی آن غسل بدهند
تختۀ سه لایی: نوعی تختۀ نازک که از سه ورقۀ نازک چوبی به هم چسبیده تشکیل می شود و در ساختن بعضی اشیای چوبی به کار می رود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رسته
تصویر رسته
هر یک از واحدهای تخصصی ارتش، دسته و گروهی از مردم که در یک شهر با یکدیگر همکار و هم پیشه باشند مثلاً رستۀ نانوایان، رستۀ گوشت فروشان، رستۀ آهنگران
رده، صف، قطار
بازار، دکان هایی که در بازار در یک صف واقع شده، راسته
روش، شیوه
رهاشده، نجات یافته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بخته
تصویر بخته
فربه، چاق، پرورش یافته، گوسفند نر سه یا چهارساله، برای مثال چو گرگ باش که چون درفتد میان رمه / چه میش چه بره دندانش را چه بخته چه شاک (سوزنی - ۵۹)، پوست کرده، هرچه پوست آن را کنده باشند مانند ماش، نخود، کنجد، بره و گوسفند
بخته کردن: پوست کردن، پوست کندن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آخته
تصویر آخته
بیرون کشیده شده، آهیخته، برکشیده، برآورده، برافراشته، برای مثال گرش بر فریدون بدی تاختن / امانش ندادی به تیغ آختن (سعدی۱ - ۱۳۷)، ای که شمشیر جفا بر سر ما آخته ای / صلح کردیم که ما را سر پیکار تو نیست (سعدی۲ - ۳۷۰)
اخته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اخته
تصویر اخته
ویژگی مرد یا حیوان نر که بیضه اش را کشیده باشند، خایه کشیده، کنایه از ویژگی مرد ترسو و فاقد صفات مردانگی، اسب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رفته
تصویر رفته
گذشته، سپری شده مثلاً عمر رفته، کنایه از درگذشته، مرده، مقابل آمده، روانه شده، از دست رفته، برزبان آمده، گفته شده
رفته رفته: به تدریج و تانی، کمکم، اندک اندک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رخنه
تصویر رخنه
کاغذ، ماده ای که از چوب بعضی گیاهان به صورت ورقه های نازک ساخته می شود و برای نوشتن، نقاشی و مانند آن به کار می رود، قرطاس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لخته
تصویر لخته
پاره، تکه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نخته
تصویر نخته
آهنی ازلگام که دردهان اسب و غیره افتدافساربدون دهنه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخته
تصویر اخته
((اَ تِ))
انسان یا حیوانی که بیضه هایش را کشیده باشند، بی خایه، خواجه
فرهنگ فارسی معین