جدول جو
جدول جو

معنی رجعک - جستجوی لغت در جدول جو

رجعک(رَ عَ)
رجغک. بمعنی آروغ است که رچک نیز گویند. (از شعوری ج 2 ورق 9)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رجعت
تصویر رجعت
عودت، بازگشت، بازگشت به سوی دنیا، در فقه بازگشت مرد طلاق دهنده به سوی زن مطلقۀ خود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رجغک
تصویر رجغک
آروغ، باد صدا داری که از راه گلو بیرون آید، باد گلو، روغ، وروغ، رچک، رغ، وارغ، آجل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رجع
تصویر رجع
برگشتن، بازگشتن، بازگشت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رجعی
تصویر رجعی
طلاق رجعی، طلاقی که در مدت عده رجوع شوهر به زن بدون عقد نکاح جایز است، مقابل طلاق بائن
فرهنگ فارسی عمید
(رُ عَ)
جواب مکتوب. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). جواب. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
باران وآب کبیر. ج، رجعان. (مهذب الاسماء). باران که بعد باران آید. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج). باران که پس از باران آید، و فی القرآن: ’و السماء ذات الرجع’. (قرآن 11/86). (از اقرب الموارد). باران. (ترجمان ترتیب عادل ص 51) ، منفعت، قوله تعالی: و السماء ذات الرجع. ج، رجعان. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج). نفع. (از اقرب الموارد) ، روییدگی ایام بهار. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج). گیاه ایام بهار، غدیر. ج، رجاع، رجعان، رجعان. (از اقرب الموارد). ایستادنگاه آب و پارگین. زمینی که در آن سیل دراز کشد و درگذرد. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج). زمینی که در آن سیل امتداد یابد. (از اقرب الموارد) ، آب و سرگین سگ و جز آن، غائط. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج). سرگین. (از اقرب الموارد) ، طاعون، بالای پشته. ج، رجعان. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج). بالای تپه. (از اقرب الموارد) ، ماده شتری که از سفری بازگردد بسفری: ناقه رجع سفر. (منتهی الارب) (آنندراج) ، رجع کتف، اسفل آن. و آنرا مرجع کتف نیز گویند. (یادداشت مرحوم دهخدا). زیر شانه. (از اقرب الموارد) ، خط زن واشمه، جواب کتاب و نامه. (از ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از آنندراج). پاسخ نامه. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(رُ جُ)
جمع واژۀ رجیع. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (اقرب الموارد). جمع واژۀ رجیع، ستور که از سفری بازگردد بسفری. (آنندراج) ، جمع واژۀ رجاع. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (اقرب الموارد). جمع واژۀ رجاع، مهاریا چیزی از مهار که بر بینی شتر باشد. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(رِ)
ناقهرجع سفر، ماده شتری که از سفری بازگردد بسفری. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). و رجوع به رجع شود
لغت نامه دهخدا
(رَ جَ)
رچک. رجغک. آروغ. رجغک و بادی که از راه گلو برآید. (ناظم الاطباء). فواق. باد گلو. آروغ. (آنندراج) (از برهان) :
ببندد دهان خود از فرط بخل
که برناید از سینۀ او رجک.
طیان ژاژخای (از آنندراج).
و رجوع به رجعک و رچک و رجغک شود
لغت نامه دهخدا
(عِ)
احمق. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(رَ جَ جَ)
دهی است از دهستان ساخنات بخش درمیان شهرستان بیرجند. سکنۀ آن 151 تن است. آب آن از قنات تأمین میشود. محصول عمده آن غلات میباشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(رِ عَ)
رجعه. بازگشت. (ناظم الاطباء). و رجوع به رجعه و رجعت شود
لغت نامه دهخدا
(رِ عَ)
رجعه. رجوع به رجعت و رجعت در همه معانی شود
لغت نامه دهخدا
(تَ قَمْ مُهْ)
رجع مصدر بمعنی رجع. (از ناظم الاطباء). برگشتن. (از اقرب الموارد). بازگشتن. (منتهی الارب) (ترجمان ترتیب عادل ص 51) (آنندراج). رجوع به رجع شود
لغت نامه دهخدا
(رَ غَ)
آروغ و بادی که از راه گلو برآید، و رجک و رچک نیز گویند. (برهان) (ناظم الاطباء). آروغ. (جهانگیری). آروغ نیز گویند و آن بادی باشد که از راه گلو برآید. (آنندراج). و رجوع به رجک و رچک و رجعک شود
لغت نامه دهخدا
(تَ قَمْ مُ)
بازگشتن. برگشتن. (منتهی الارب). برگردیدن از چیزی. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). (به الی و عن متعدی شود) بازگشتن از سفر و از کار خود. (ناظم الاطباء). واگردیدن. (مصادراللغه زوزنی) (دهار) :
پرزنان ایمن ز رجع سرنگون
در هوا کانّا الیه راجعون.
مولوی.
، بازگردانیدن. (دهار) (ترجمان ترتیب عادل ص 51). بازگردانیدن کسی را. (ناظم الاطباء). بازگردانیدن چیزی را، لازم و متعدی است. (از اقرب الموارد) ، بازگردانیدن بسوی چیزی: رجع الی الشی ٔ. (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء) ، جواب بازفرستادن. (دهار) ، ملامت کردن یکدیگر را، قوله تعالی: یرجع بعضهم الی بعض القول (قرآن 31/34) ، ای یتلاومون. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، گوارد شدن خورش ستور. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، فایده دادن سخن کسی بر کسی: رجع کلامی فیه. (از ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). سودمند شدن سخن کسی بر کسی: رجع کلامی فیه، و از آن است: ’ما هو الا سمع لیس تحته رجع’. (از اقرب الموارد) ، برگشتن: رجع الکلب فی قیئه، برگشت آن سگ و خورد قی کردۀ خود را. (ناظم الاطباء). و از آن است: رجع فی هبته، اذا اعادها الی ملکه، و کذلک: رجعت المراءه الی اهلها بموت زوجها اوبطلاق. (ناظم الاطباء) ، به حال خود بازگشتن، گویند: الشیخ یمرض یومین فلایرجع شهراً، پیر دو روز بیمار میشود و تا یک ماه جسم و طاقت او به حال خود نیاید. (ناظم الاطباء) ، گام زدن ستورو یا رد کردن دو دست خود را در سیر، فروختن ناقه و ببهای آن ناقۀ دیگری خریدن مثل آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، رجع خالکوب بدن کسی را، خالکوبی کردن آنرا. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(رِ عی ی)
منسوب به سوی طلاق، یقال: طلاق رجعی او رجعی. (ناظم الاطباء). رجوع به رجعه و رجعه شود.
- طلاق رجعی، مقابل طلاق باین. (یادداشت مرحوم دهخدا). سیدحسن امامی آرد: طلاق رجعی طلاقی است که شوهر میتواند در مدت عده به طلاق رجوع بنماید و نکاح را به حالت اول برگرداند، بهمین اعتبار به طلاق مزبوررجعی گفته شده است. مادۀ ’148’ قانون مدنی می گوید: ’در طلاق رجعی برای شوهر در مدت عده حق رجوع است’. طلاق رجعی در مورد زنی است که یائسه نبوده و شوهر با اونزدیکی کرده باشد. مدت عده به اعتبار وضعیت زن فرق می نماید و آن گاه سه طهر و گاه سه ماه و چنانچه زن حامله باشد تا وضع حمل است. در هر یک از سه مورد شوهر میتواند در مدت عده از طلاق رجوع نماید و نکاح را به حالت اول عودت دهد. چنانچه طلاق رجعی از نظر تحلیلی مورد مطالعه قرار گیرد یکی از دو فرض پیش می آید: 1- در طلاق رجعی، نکاح بوسیلۀ صیغۀ طلاق منحل میگردد ولی قانون بجهات اجتماعی تمامی احکام زوجیت را در مدت عده جاری می داند و بشوهر نیز اجازه میدهد که بتواند به طلاق رجوع کند. این است که گفته میشود مطلقۀ رجعیه در حکم زوجه است. 2- در طلاق رجعی، نکاح بوسیلۀ طلاق و انقضای مدت عده منحل میگردد بشرط آنکه شوهر در مدت عده رجوع به آن نکرده باشد. بنابر این مادام که عده منقضی شود رابطۀ زوجیت برقرار میباشد و مطلقۀ رجعیه در حقیقت زوجه است. بعضی از فقها تصریح مینمایند که چون مطلقۀ رجعیه زوجه یا در حکم زوج است حلیت نزدیکی و بوسیدن و لمس کردن او در مدت عده متوقف بر رجوع قبلی نیست، بدین جهت است که: 1- در صورتی که شوهردر مدت عده رجوع کند نکاح اول همان مهر معین و شرایط مندرجه در عقد نکاح ادامه پیدا میکند. 2- در مدت عده طلاق رجعی زن و شوهر نمیتوانند با یکدیگر نکاح مجدد منعقد نمایند و شوهر میتواند به طلاق رجوع کند. (ازحقوق مدنی تألیف سیدحسن امامی ص 66). و رجوع به صفحات بعد همان کتاب شود
لغت نامه دهخدا
(رُ عا)
پاسخ. جواب، یقال: جأنی رجعی رسالتی. (اقرب الموارد). جواب مکتوب. (ناظم الاطباء). یقال ارسلت الیک فماجأنی رجعی رسالتی و کذا جأنی رجعی رسالتی. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از رجک
تصویر رجک
آروغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رجعت
تصویر رجعت
بازگشت، بازگشتن بسوی دنیا، عودت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رجعه
تصویر رجعه
جواب مکتوب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رجعی
تصویر رجعی
باز شویی بازگشت شوی به زن رها کرده، پیش استواری (عطف به ما سبق)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رجغک
تصویر رجغک
آروغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رجع
تصویر رجع
بازگشتن، برگشت، برگردیدن از چیزی، و بمعنی سود و منفعت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رجعت
تصویر رجعت
((رَ عَ))
بازگشت، بازگشت مرد به سوی زن طلاق داده خود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رجغک
تصویر رجغک
((رَ غَ))
آروغ، رجک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رجع
تصویر رجع
((رَ))
برگشتن، بازگشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رجک
تصویر رجک
((رَ جَ))
آروغ، رجغک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رجعت
تصویر رجعت
بازگشت
فرهنگ واژه فارسی سره
بازگشت، برگشت، برگشتن، عود، مراجعت، نکس
متضاد: عزیمت
فرهنگ واژه مترادف متضاد