جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با رجع

رجع

رجع
ناقهرجع سفر، ماده شتری که از سفری بازگردد بسفری. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). و رجوع به رَجْع شود
لغت نامه دهخدا

رجع

رجع
جَمعِ واژۀ رَجیع. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (اقرب الموارد). جَمعِ واژۀ رجیع، ستور که از سفری بازگردد بسفری. (آنندراج) ، جَمعِ واژۀ رِجاع. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (اقرب الموارد). جَمعِ واژۀ رِجاع، مهاریا چیزی از مهار که بر بینی شتر باشد. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا

رجع

رجع
باران وآب کبیر. ج، رجعان. (مهذب الاسماء). باران که بعدِ باران آید. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج). باران که پس از باران آید، و فی القرآن: ’و السماء ذات الرجع’. (قرآن 11/86). (از اقرب الموارد). باران. (ترجمان ترتیب عادل ص 51) ، منفعت، قوله تعالی: و السماء ذات الرجع. ج، رُجْعان. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج). نفع. (از اقرب الموارد) ، روییدگی ایام بهار. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج). گیاه ایام بهار، غدیر. ج، رِجاع، رُجْعان، رِجْعان. (از اقرب الموارد). ایستادنگاه آب و پارگین. زمینی که در آن سیل دراز کشد و درگذرد. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج). زمینی که در آن سیل امتداد یابد. (از اقرب الموارد) ، آب و سرگین سگ و جز آن، غائط. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج). سرگین. (از اقرب الموارد) ، طاعون، بالای پشته. ج، رُجْعان. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج). بالای تپه. (از اقرب الموارد) ، ماده شتری که از سفری بازگردد بسفری: ناقه رجع سفر. (منتهی الارب) (آنندراج) ، رجع کتف، اسفل آن. و آنرا مرجع کتف نیز گویند. (یادداشت مرحوم دهخدا). زیر شانه. (از اقرب الموارد) ، خط زن واشمه، جواب کتاب و نامه. (از ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از آنندراج). پاسخ نامه. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

رجع

رجع
بازگشتن. برگشتن. (منتهی الارب). برگردیدن از چیزی. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). (به الی و عن متعدی شود) بازگشتن از سفر و از کار خود. (ناظم الاطباء). واگردیدن. (مصادراللغه زوزنی) (دهار) :
پرزنان ایمن ز رجع سرنگون
در هوا کانّا الیه راجعون.
مولوی.
، بازگردانیدن. (دهار) (ترجمان ترتیب عادل ص 51). بازگردانیدن کسی را. (ناظم الاطباء). بازگردانیدن چیزی را، لازم و متعدی است. (از اقرب الموارد) ، بازگردانیدن بسوی چیزی: رجع الی الشی ٔ. (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء) ، جواب بازفرستادن. (دهار) ، ملامت کردن یکدیگر را، قوله تعالی: یرجع بعضهم الی بعض القول (قرآن 31/34) ، ای یتلاومون. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، گوارد شدن خورش ستور. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، فایده دادن سخن کسی بر کسی: رجع کلامی فیه. (از ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). سودمند شدن سخن کسی بر کسی: رجع کلامی فیه، و از آن است: ’ما هو الا سمع لیس تحته رجع’. (از اقرب الموارد) ، برگشتن: رجع الکلب فی قیئه، برگشت آن سگ و خورد قی کردۀ خود را. (ناظم الاطباء). و از آن است: رجع فی هبته، اذا اعادها الی ملکه، و کذلک: رجعت المراءه الی اهلها بموت زوجها اوبطلاق. (ناظم الاطباء) ، به حال خود بازگشتن، گویند: الشیخ یمرض یومین فلایرجع شهراً، پیر دو روز بیمار میشود و تا یک ماه جسم و طاقت او به حال خود نیاید. (ناظم الاطباء) ، گام زدن ستورو یا رد کردن دو دست خود را در سیر، فروختن ناقه و ببهای آن ناقۀ دیگری خریدن مثل آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، رجعِ خالکوب بدن کسی را، خالکوبی کردن آنرا. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا