جدول جو
جدول جو

معنی رثع - جستجوی لغت در جدول جو

رثع
(رَ ثَ)
حرص و طمع سخت. (منتهی الارب) (آنندراج) (تاج المصادر بیهقی) (ناظم الاطباء) : فیه رثع و جشع، ای دناءه و حرص. (اقرب الموارد). ناکسی و فرومایگی. (منتهی الارب) (آنندراج). حرص و شره شدید داشتن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
رثع
(رَ ثِ)
سخت حریص و طامع. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، ناکس و خسیس. ج، رثعون. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از روع
تصویر روع
ترس، بیم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ریع
تصویر ریع
نموکردن، فراوان شدن، بالا آمدن، برآمدن، فزونی و برآمدگی چیزی، مثل افزایش حجم خمیر و برنج پخته، افزونی حاصل کشت و زرع، ری، ری کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رفع
تصویر رفع
برطرف کردن، از بین بردن، در علوم ادبی در دستور زبان عربی، مرفوع ساختن کلمه، ضمه دادن آخر کلمه، در علوم ادبی در علم عروض حذف «مس» از مستفعلن که تفعلن باقی بماند و نقل به فاعلن شود یا حذف «مف» از مفعولات که عولات باقی بماند و به جای آن مفعول بگذارند، بلند کردن، بالا بردن، برداشتن، برکشیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ردع
تصویر ردع
بازداشتن، بازداشتن کسی را از چیزی یا کاری، رد کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رثا
تصویر رثا
شعر گفتن دربارۀ مرگ کسی با اظهار دلسوزی، گریستن بر مرده و برشمردن نیکویی های او
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ربع
تصویر ربع
چهار یک، یک چهارم چیزی، پانزده دقیقه
ربع مسکون: یک چهارم کرۀ زمین که شامل خشکی های قابل سکونت است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رجع
تصویر رجع
برگشتن، بازگشتن، بازگشت
فرهنگ فارسی عمید
(دَ ثَ)
شتر کلان سال. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قَ ثَ)
نام مردی است بسیارسؤال. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
فراخزیستی، لنگر انداختن و کنگر خوردن ماندن با خوشی فراخزی، گیاه به اندازه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رفع
تصویر رفع
برداشتن و بلند کردن چیزی بر خلاف وضع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رطع
تصویر رطع
چایمان، گای
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رجع
تصویر رجع
بازگشتن، برگشت، برگردیدن از چیزی، و بمعنی سود و منفعت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رثی
تصویر رثی
موییدن، مرده ستایی، مهربانی، فراگیری به یاد سپاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ریع
تصویر ریع
فراوان شدن، بالا آمدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ربع
تصویر ربع
انتظار کشیدن چهار یک چیزی، یک چهارم، ربع دانگ
فرهنگ لغت هوشیار
گریه کردن بر مرده و ذکر نیکیهای او، شعر گقتن در باب مرده و اظهار تاسف مویه گری
فرهنگ لغت هوشیار
در نشاندن، سخت خستن، فرو بردن نیزه، آراستن کبتو بچه کبت (زنبور عسل) لاغر سرین شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روع
تصویر روع
ترس، فزع، بیم داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رضع
تصویر رضع
شیرخودن، مکیدن شیر از پستان مادر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رقع
تصویر رقع
بشتافتن، در پی کردن جامه را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ردع
تصویر ردع
بازداشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رعث
تصویر رعث
پشم رنگین، گلنار بیابانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رکع
تصویر رکع
خم کردن، نیازمند شدن، لغزیدن، به روی در افتادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ربع
تصویر ربع
((رُ))
یک چهارم، یک چهارم یک ساعت، پانزده دقیقه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ربع
تصویر ربع
((رَ))
سرا، خانه، جای فرود آمدن جمع ربوع. ارباع
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رفع
تصویر رفع
((رَ))
بالا بردن، برکشیدن، ترقی دادن، برطرف کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رضع
تصویر رضع
((رَ))
شیرخواره، بخیل، ناکس
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ردع
تصویر ردع
((رَ دْ))
بازداشتن، منع کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از روع
تصویر روع
((رَ))
ترسیدن، ترس
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ریع
تصویر ریع
((رَیا رِ))
نمو کردن، افزونی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رجع
تصویر رجع
((رَ))
برگشتن، بازگشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ربع
تصویر ربع
چهارک
فرهنگ واژه فارسی سره