- ربیبه
- پرستار کودک، دایه
معنی ربیبه - جستجوی لغت در جدول جو
- ربیبه ((رَ بَ یا بِ))
- دختر زن از شوهر سابق
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
خدا گشتن، شاهی فرمانروای، پیمان، کیش تیردان
دیده بان، طلایه
فربهی، تن آسانی، فراخزیستی، تری نمناکی
مونث ربیک خرمانک، مسکه چربی شیر که از آن جدا نشود
سنگ زور آزمای
ستور بسته
خاشکدان (صندوق دخل صندوق نگاهداری رسیدها و چک ها)
باز دارنده، فریب
خدایی آفریدگاری
مونث رحیب سرزمین پهناور
امر خوب و پسندیده
یک مویز یک انجیر، کف دهان از پر گویی
یکدسته موی، جامه نازک، راه روش
جوانان جوانی
پزشک مؤنث، آنکه بیماران را معالجه می کند، طبیب
مونث طبیب
آهو ماده، گوسفند ماده، گاو ماده، زهار زن چوز، انبان انبانه، خم دره، کیسه از پوست آهو
مفرد واژۀ رغائب، امر خوب و پسندیده، هر چیز پسندیده و مرغوب، عطا و بخشش بسیار
گربه، سرگین غلتان
پسر اندر فرزندان از شوی پیشین ناپسری، پرورده، پیمان سپرده، گوسپند خانگی، بره خانگی، پادشاه پسر زوجه شخص از شوهر سابق وی پسر زن پسر اندر، شوهر مادر
گمان شک (پارسی است)، چفته (اتهام)، تاسگی
پسری که زوجۀ شخص از شوهر سابق خود داشته باشد، ناپسری، پسراندر، پرورده