یکی رَباب. (منتهی الارب). واحد رباب، یعنی یک ابر سپید. (ناظم الاطباء) (از متن اللغه). یکی رباب، یعنی ابری که در پارۀ ابر دیگر آویخته بود. (مهذب الاسماء)
رباب. سازی شبیه به طنبور بزرگ که رباب نیز گویند. (ناظم الاطباء). نام سازی معروف و بعضی بر آنند که معرب رَواده است و معنی ترکیبی آن آواز حزین برآرنده، چه، رو، آواز حزین و آد، برآرنده، و ’ه’ در این ترکیب برای نسبت است. تحقیق آن است که آب و آبه مبدل ’َاو’ و ’َاوه’ است که کلمه نسبت است، چون گوراب و گورابه بمعنی مقبره و گورخانه، و سرداب و سردابه خانه که زیر زمین سازند برای محافظت از تابستان. (از آنندراج) (از بهار عجم) : من صوفی خرابم کو میکده که در وی رقصی کنم چو مستان با بربط و ربابه. امیرخسرو دهلوی (از آنندراج)