جدول جو
جدول جو

معنی رانش - جستجوی لغت در جدول جو

رانش
دفع
تصویری از رانش
تصویر رانش
فرهنگ واژه فارسی سره
رانش
راندن دور کردن، شکم روش اسهال
تصویری از رانش
تصویر رانش
فرهنگ لغت هوشیار
رانش
((نِ))
راندن، حرکت، جابجایی
تصویری از رانش
تصویر رانش
فرهنگ فارسی معین
رانش
حرکت، جا به جا شدن مثلاً رانش زمین
در علم فیزیک دفع کردن دو چیز یکدیگر را
اسهال، دفع مدفوع به صورت شل و آبکی که منجر به کم شدن آب بدن می شود، شکم روش، زحیر، تردّد، بیرون روه، شکم روه، هیضه
تصویری از رانش
تصویر رانش
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گرانش
تصویر گرانش
جاذبه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دانش
تصویر دانش
(پسرانه)
علم، تجربه، مجموعه اطلاعات یا آگاهی هایی که از طریق آموختن یا مطالعه به دست می آید
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از راوش
تصویر راوش
(دخترانه)
مصحف زاوش، نام ستاره مشتری
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از رانا
تصویر رانا
(دخترانه)
مصحف رایای انار
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از رامش
تصویر رامش
(دخترانه)
فراغت، آسودگی، راحتی، شادی، خوشی، لذت، حظ، آسودگی، آسایش، سرود، نغمه، نام هیربد زردشتی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از راشن
تصویر راشن
(پسرانه)
آرامنده، ثابت
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از رانه
تصویر رانه
محرک
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از رامش
تصویر رامش
اطمینان خاطر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از رایش
تصویر رایش
ریاضی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دانش
تصویر دانش
علم
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از رانی
تصویر رانی
سوق دادن، روانه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رانع
تصویر رانع
بازی کننده، تکان دهنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رانج
تصویر رانج
نارگیل، گوز هندی چار مغز از گیاهان نارگیل نارجیل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رامش
تصویر رامش
شادی و طرب، عیش، سرور، خوشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رائش
تصویر رائش
پاره بان میانجی پاره ده (رشوه دهنده) و پاره گیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رایش
تصویر رایش
واسطه میان رشوه دهنده و رشوه گیرنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راشن
تصویر راشن
آرمنده و ثابت، برجای و برقرار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دانش
تصویر دانش
دانندگی، دانائی، علم و فضل و دانستن چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رامش
تصویر رامش
آرامش، آسودگی، فراغ و سکون، سرود و آواز، شادی و عیش و طرب، برای مثال زمین بوسید شیرین کای خداوند / ز رامش سوی دانش کوش یک چند (نظامی۲ - ۳۱۰)
رامش جان: در موسیقی از الحان سی گانۀ باربد، برای مثال چو کردی «رامش جان» را روانه / ز رامش، جان فدا کردی زمانه (نظامی۱۴ - ۱۸۰)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دانش
تصویر دانش
((نِ))
علم، معرفت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رایش
تصویر رایش
تیر با پر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رایش
تصویر رایش
((یِ))
واسطه میان رشوه گیرنده و رشوه دهنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از راند
تصویر راند
دور بازی، مرحله ای از یک مسابقه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رانت
تصویر رانت
درآمدی که از فرصت ها و موقعیت های برتر به دست آمده باشد، ثروت حاصل از کار غیرتولیدی و بادآورده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رامش
تصویر رامش
((مِ))
آرامش، آسودگی، طرب، شادی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دانش
تصویر دانش
علم، برای مثال ز دانش به اندر جهان هیچ نیست / تن مرده و جان نادان یکی ست (اسدی - ۱۷۵) نبشتن به خسرو بیاموختند / دلش را به دانش برافروختند (فردوسی - ۱/۳۷ حاشیه)، عقل، خرد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دانش
تصویر دانش
Knowledge
دیکشنری فارسی به انگلیسی
знание , знание
دیکشنری فارسی به روسی