- رانش
- دفع
معنی رانش - جستجوی لغت در جدول جو
- رانش
- راندن دور کردن، شکم روش اسهال
- رانش ((نِ))
- راندن، حرکت، جابجایی
- رانش
- حرکت، جا به جا شدن مثلاً رانش زمین
در علم فیزیک دفع کردن دو چیز یکدیگر را
اسهال، دفع مدفوع به صورت شل و آبکی که منجر به کم شدن آب بدن می شود، شکم روش، زحیر، تردّد، بیرون روه، شکم روه، هیضه
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
جاذبه
(دخترانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
فراغت، آسودگی، راحتی، شادی، خوشی، لذت، حظ، آسودگی، آسایش، سرود، نغمه، نام هیربد زردشتی
محرک
اطمینان خاطر
ریاضی
سوق دادن، روانه کردن
بازی کننده، تکان دهنده
نارگیل، گوز هندی چار مغز از گیاهان نارگیل نارجیل
شادی و طرب، عیش، سرور، خوشی
پاره بان میانجی پاره ده (رشوه دهنده) و پاره گیر
واسطه میان رشوه دهنده و رشوه گیرنده
آرمنده و ثابت، برجای و برقرار
دانندگی، دانائی، علم و فضل و دانستن چیزی
آرامش، آسودگی، فراغ و سکون، سرود و آواز، شادی و عیش و طرب، برای مثال زمین بوسید شیرین کای خداوند / ز رامش سوی دانش کوش یک چند (نظامی۲ - ۳۱۰)
رامش جان: در موسیقی از الحان سی گانۀ باربد، برای مثال چو کردی «رامش جان» را روانه / ز رامش، جان فدا کردی زمانه (نظامی۱۴ - ۱۸۰)
رامش جان: در موسیقی از الحان سی گانۀ باربد،
تیر با پر
دور بازی، مرحله ای از یک مسابقه
درآمدی که از فرصت ها و موقعیت های برتر به دست آمده باشد، ثروت حاصل از کار غیرتولیدی و بادآورده
علم، برای مثال ز دانش به اندر جهان هیچ نیست / تن مرده و جان نادان یکی ست (اسدی - ۱۷۵) نبشتن به خسرو بیاموختند / دلش را به دانش برافروختند (فردوسی - ۱/۳۷ حاشیه) ، عقل، خرد
Knowledge
знание , знание
Wissen
знання
wiedza