جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با رایش

رایش

رایش
رائش. اسم فاعل از ریشه ’روش’، و مخفف آن راش. میانجی میان پاره دهنده و پاره گیرنده. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). و فی الحدیث: لعن اﷲ الراشی و المرتشی و الرائش،خدا لعنت کند به پاره دهنده و پاره گیرنده و میانجی آن دو. (از اقرب الموارد) ، تیر باپر. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). تیر ضعیف. (از المنجد). و رجوع به راش شود، شتر ضعیف. (از المنجد) (از اقرب الموارد). رجوع به راش شود
لغت نامه دهخدا

رایش

رایش
بنی رایش، نام قبیله ای است از ساکنان کوفه. (از اللباب فی تهذیب الانساب)
لغت نامه دهخدا

رامش

رامش
فراغت، آسودگی، راحتی، شادی، خوشی، لذت، حظ، آسودگی، آسایش، سرود، نغمه، نام هیربد زردشتی
رامش
فرهنگ نامهای ایرانی