- راندوو
- فرانسوی پیمان دیدار، دیدارگاه
معنی راندوو - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
رقاصک، فندول
دور گردیده بودن
جمع راشد، راست یابان راشد در حالت رفعی (در فارسی مراعات این قاعده نکنند) راشدین
سخت غمگین، محزون
سخت اندوهگین، بسیار غمگین
زراندوزنده، کسی که مال جمع می کند
لقب بعضی از شاهزادگان در اروپا، آرشیدوک
آویزی که در بعضی از ساعت های دیواری به چپ و راست حرکت می کند، در علم فیزیک جسم سنگین آویخته ای که حرکت نوسانی داشته باشد، آونگ
عنوان و لقبی است که بعض شاهزادگان اروپای غربی دارا بودند، عنوان شاهزادگان خاندان سلطنتی روسیه
جسم آویخته ای که حرکت نوسانی داشته باشد مانند آویز ساعت دیواری که به چپ و راست حرکت می کند، رقاصک، آونگ
زراندوده، ویژگی فلزی که با لایه ای از طلا پوشانده شده، زرنگار
طرد شده
آواپرا
بمعنی شعاع دادن، شعاع افکندن، پرتو افکندن که بصورت اسمی و صفتی هر دو بکار می رود
مطرود، رجیم، مدحور، مردود
دور کردن، طرد کردن
غم و غصه
در ترکیب بمعنی (اندوزنده) آید: مال اندوز، نیز در ترکیب بمعنی (اندوخته) آید: ظلمت اندوز
کاهگل که بر بام و دیوار کشند گلابه، در ترکیب بمعنی (اندوده) آید: زر اندود سیم اندود گل اندود
غم، غصه، دلگیری، گرفتگی دل
طرد شده، دورکرده شده از نزد کسی
عود، چوبی خوش بو و قهوه ای رنگ که هنگام سوختن بوی خوش می پراکند، داربو
جرب، نوعی بیماری پوستی واگیردار که باعث سوزش و خارش پوست بدن و پیدا شدن جوش های بسیار ریز روی پوست می شود، انگل آن در زیر پوست بدن سوراخ هایی ایجاد می کند، گر، گال، گری، اندروب، انروب
راه بردن و به رفتن واداشتن چهارپایان یا سپاه یا لشکر و مانند آن ها، به حرکت درآوردن وسیلۀ نقلیه
بیرون کردن، طرد کردن، از پیش خود دور کردن
کنایه از اجرا کردن، کنایه از جاری ساختن، روان کردن
کنایه از گفتن، بیان کردن
کنایه از انجام دادن، کردن
کنایه از به همراه بردن
کنایه از گذراندن، سپری کردن
کنایه از قرار دادن تیر در کمان
بیرون کردن، طرد کردن، از پیش خود دور کردن
کنایه از اجرا کردن، کنایه از جاری ساختن، روان کردن
کنایه از گفتن، بیان کردن
کنایه از انجام دادن، کردن
کنایه از به همراه بردن
کنایه از گذراندن، سپری کردن
کنایه از قرار دادن تیر در کمان
دستگاه گیرندۀ امواج صوتی که به وسیلۀ برق یا باتری کار میکند، مرکز فرستندۀ امواج صوتی، کنایه از سازمانی که از طریق مرکز فرستندۀ امواج صوتی به پخش برنامه های مختلف می پردازد
اندوختن، پسوند متصل به واژه به معنای اندوزنده مثلاً مال اندوز
ماده ای مثل کاهگل، گچ یا سیمان که روی بام یا دیوار مالیده شود، (بن ماضی اندودن) اندودن، اندوده، پسوند متصل به واژه به معنای مالیده شده مثلاً زراندود، سیم اندود، گل اندود
ماده ای که به چیزی بمالند، مانند کاهگل که روی بام یا دیوار مالند
غم، غصه، انده
داربوی، عود