جدول جو
جدول جو

معنی راسعنی - جستجوی لغت در جدول جو

راسعنی
(عِ)
منسوب به راس عین. (یادداشت مؤلف). راسی. رجوع به این کلمه شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رادعلی
تصویر رادعلی
(پسرانه)
راد (فارسی) + علی (عربی) علی جوانمرد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از خراسانی
تصویر خراسانی
مربوط به خراسان مثلاً موسیقی خراسانی، از مردم خراسان، در علوم ادبی در ادبیات فارسی، سبکی که دارای ویژگی هایی چون سادگی الفاظ، روانی عبارات، خالی بودن مضامین از تخیلات دورازذهن و مقید نبودن به صنایع بدیعی است مانند اشعار رودکی، عنصری، فرخی و منوچهری، سبک ترکستانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ساسانی
تصویر ساسانی
مربوط به ساسانیان مثلاً سکه های ساسانی، از نوادگان ساسان مثلاً خاندان ساسانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از راستین
تصویر راستین
راستی، حقیقی، واقعی، برای مثال حاسدم گوید چرا باشی تو در درگاه شاه / اینت بغضی آشکارا، اینت جهلی راستین (منوچهری - ۹۰)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از راهزنی
تصویر راهزنی
دزدی و غارت اموال مسافران در راه ها، عمل راهزن
فرهنگ فارسی عمید
(تَ)
از در آراستن. درخور آراستن. که آراستن آن ضروری است. که آراستن آن واجب است
لغت نامه دهخدا
(خُ)
منسوب به خراسان، که مشتمل بر بلاد کثیره می باشد. بعقیدۀ اهل عراق از ری تا مطلع شمس داخل خراسانست. (از انساب سمعانی) (منتهی الارب) :
ببازارگانی خراسانیم
به رنج اندرون بی تن آسانیم.
فردوسی.
- طین خراسانی، قسمی خاک که از خراسان آرند. (یادداشت بخط مؤلف).
، قسمی کاغذکه از کتان کردندی. (ابن ندیم) ، نام طعامی است. (غیاث اللغات) (از آنندراج) ، بختی. قسمی شتر است. (یادداشت مؤلف) ، دستنبو. رجوع به دست بویه شود. (یادداشت بخط مؤلف). در تداول امروز، نوعی خربزه
لغت نامه دهخدا
(خُ سَ)
منسوب بخراسان. (ازمعجم البلدان) (از ناظم الاطباء) (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
لایق خاستن (بمعانی مختلف)
لغت نامه دهخدا
(تاسْ سُ)
السّاندرو. شاعر ایتالیائی که در ’مودن’ بسال 1565 میلادی متولد شد و در سال 1635م. درگذشت. منشی مخصوص اکابر زمان و فرانسوای اول دوک مودن شد. مشهورترین آثارش منظومۀ حماسی خنده آور بنام ’قوه مضبوطه’ میباشد، اشعار دیگری نیز دارد
لغت نامه دهخدا
(مَ نا / نی)
که معنی دارد. معنی دار. مقابل بی معنی. بامغز. مقابل مهمل. مقابل نااستوار و نادرست و در اصطلاح صوفیان و شاعران خوب و شایسته. غیرعامیانه. آنچه پیش پا افتاده نباشد. اصیل:
رضوانش گمان بردم چون این بشنیدم
از گفتن بامعنی وز لفظ چو شکر.
ناصرخسرو.
آنچه بامعنی است خود پیدا شود
و آنچه بی معنی است خود رسوا شود.
مولوی.
فلان آدمی بامعنی است، مبانی عقلی و تربیتی و آداب دانی استواری دارد
لغت نامه دهخدا
محمد بن صدیق باسینی خانقاهی فقهیی است. رجوع به باسین و معجم البلدان شود، وزیر. (آنندراج). وزیر بزرگ، حاکم. والی. (ناظم الاطباء). معرب پاشا. صاحب النقود آرد: لقبی است به ترکی که به صاحب منصبان و مقامات بزرگ دولتی داده میشده است. این لقب ابتدا به عمال مستقل و بعدها به عمال غیر مستقل مصر از جهت تعظیم آنان داده شده بود. رجوع به النقود العربیه ص 136 و رجوع به پاشا شود
لغت نامه دهخدا
منسوب به باسین. رجوع به باسین شود
لغت نامه دهخدا
(رَ عَ نی ی)
منسوب به رأس عین. (ناظم الاطباء). نسبت به راس عین یا رأس العین که شهریست میان حران و نصیبین. (منتهی الارب). منسوب است به رأس عین که شهری است در دیار بکر. (از انساب سمعانی). رجوع به راس عین و رأس عین و رأس العین و راسنی و راسعنی شود
لغت نامه دهخدا
پهلوی ساسانی زبان دورۀ ساسانیان، پهلوی جنوبی و جنوب غربی، پارسیک، زبان ساسانی، لهجۀ متأخر از زبان پهلوی که در دورۀ حکومت ساسانیان در ایران متداول بوده و این در مقابل پهلوی اشکانی است که لهجۀ مقدم بر آن بوده است، رجوع به پهلوی (زبان و خط ...) در این لغت نامه شود،
- کتیبۀ ساسانی، کتیبه بزبان پهلوی ساسانی، سنگ نبشتۀ بازمانده از دورۀساسانی
منسوب به ساسان نیای اردشیر و جد سلسلۀ شاهنشاهی ساسانی: دولت ساسانی، سلسلۀ ساسانی، خاندان ساسانیان، سلاطین ساسانی، ساسانیه، آل ساسان، آل اردشیر، بنو ساسان، اکاسره، رجوع به ساسان و ساسانیان شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از ساسانی
تصویر ساسانی
منسوب به ساسان از خانواده ساسان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بامعنی
تصویر بامعنی
با مغز، اصیل، معنی دار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راکعین
تصویر راکعین
جمع راکع در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رایزنی
تصویر رایزنی
عمل و شغل رایزن مشاوره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راهزنی
تصویر راهزنی
دزدی و غارت و تاراج در راهها
فرهنگ لغت هوشیار
صمغ حاصل از کاجها. توضیح: این نام امروزه بطور کلی بمفهوم عام تر بانتین استعمال گردد تربانتین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خراسانی
تصویر خراسانی
منسوب به خراسان از مردم خراسان اهل خراسان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یاسمنی
تصویر یاسمنی
یاسمن
فرهنگ لغت هوشیار
بی معنی پوچ: گفتار لایعنی را که بازاریان نیز از آن حذر نمایند بنیاد نهاده است. توضیح در تداول لا یعنی را بفتح یا و کسر نون هم تلفظ کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاستنی
تصویر کاستنی
کم شدنی تقلیل یافتنی نقصان پذیرفتنی، قابل تفریق تفریق پذیر
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته کاشانی منسوب به قاسان (کاشان) کاشانی. پارسی تازی گشته کاشانی کاشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راستین
تصویر راستین
مستقیم، راست، مقابل کج و خم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راسخین
تصویر راسخین
جمع راسخ، پایدارها استواران جمع راسخ راسخون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راهزنی
تصویر راهزنی
((رَ زَ))
دزدی، بریدن راه، قطع طریق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از راستین
تصویر راستین
حقیقی، واقعی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رایزنی
تصویر رایزنی
مشاورت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ناسانی
تصویر ناسانی
تفاوت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از رایزنی
تصویر رایزنی
مشاوره، مشورت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از راستین
تصویر راستین
حقیقی، واقعی، امین، صادقانه
فرهنگ واژه فارسی سره