که معنی دارد. معنی دار. مقابل بی معنی. بامغز. مقابل مهمل. مقابل نااستوار و نادرست و در اصطلاح صوفیان و شاعران خوب و شایسته. غیرعامیانه. آنچه پیش پا افتاده نباشد. اصیل: رضوانش گمان بردم چون این بشنیدم از گفتن بامعنی وز لفظ چو شکر. ناصرخسرو. آنچه بامعنی است خود پیدا شود و آنچه بی معنی است خود رسوا شود. مولوی. فلان آدمی بامعنی است، مبانی عقلی و تربیتی و آداب دانی استواری دارد