معنی بامعنی در لغت نامه دهخدا

که معنی دارد. معنی دار. مقابل بی معنی. بامغز. مقابل مهمل. مقابل نااستوار و نادرست و در اصطلاح صوفیان و شاعران خوب و شایسته. غیرعامیانه. آنچه پیش پا افتاده نباشد. اصیل:، رضوانش گمان بردم چون این بشنیدم، از گفتن بامعنی وز لفظ چو شکر.، ناصرخسرو.، آنچه بامعنی است خود پیدا شود، و آنچه بی معنی است خود رسوا شود.، مولوی.، فلان آدمی بامعنی است، مبانی عقلی و تربیتی و آداب دانی استواری دارد

معنی بامعنی در فرهنگ لغت هوشیار

با مغز، اصیل، معنی دار

معنی بامعنی - جستجوی لغت در جدول جو

بامعنی

لغت نامه دهخدا

بامعنی

فرهنگ لغت هوشیار

لامانی

چاپلوسی، هرزه گویی، بی ایمانی، لاف و گزاف، دروغ، چاپلوس، لاف زننده،

فرهنگ فارسی عمید

بامزگی

بامزه بودن

فرهنگ فارسی عمید

بالینی

ویژگی علومی که به مطالعه و بررسی سیر بیماری بر روی بیمار می پردازد مثلاً روان شناسی بالینی

فرهنگ فارسی عمید

بارانی

مربوط به باران مثلاً روز بارانی، کنایه از دارای اشک مثلاً چشم بارانی، دارای باران، لباسی که آب در آن نفوذ نمی کند و هنگام باریدن برف و باران بر تن می کنند

فرهنگ فارسی عمید

پرمعنی

سخنی که معنی بسیار دارد، آنچه از آن مطالب بسیار فهمیده شود

فرهنگ فارسی عمید

نامعین

آنچه معین و مشخص نباشد

فرهنگ فارسی عمید

بافتنی

درخور بافتن، لباسی که بافته شده باشد

فرهنگ فارسی عمید

سامانی

مربوط به سامانیان، از نوادگان سامان، برای مثال خلاف تو برکنده سامانیان را / ز بستان ها سرو و از کاخ ها در (فرخی - ۸۳)

فرهنگ فارسی عمید

نامعین

چیزی که محقق و معین نباشد

فرهنگ لغت هوشیار

مامانی

از فرانسوی تو دل برو لوند چیز خوب و قشنگ و دوست داشتنی، شخص خوش جنس و بزرگوار

فرهنگ لغت هوشیار

لامانی

لاف و گزاف گفتن: والله که مبارکم درین خدمت دانی تو که نیست لاف و لامانی. (کمال اسماعیل لغ) لام آوردن، حیله کردن تزویر کردن: خلق خوشبوی تو با شاه ریا حین می گفت کای گل تازه قبا باز چه لام آوردیک (شمس طبسی لغ)

فرهنگ لغت هوشیار

لایعنی

بی معنی پوچ: گفتار لایعنی را که بازاریان نیز از آن حذر نمایند بنیاد نهاده است. توضیح در تداول لا یعنی را بفتح یا و کسر نون هم تلفظ کنند

فرهنگ لغت هوشیار