جدول جو
جدول جو

معنی راب - جستجوی لغت در جدول جو

راب
اندازه، قدر، راب کذا، ای قدر کذا، (المنجد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
راب
حلزون (اصطلاح گیلان)، کرم شب تاب، (فرهنگ فرانسه به فارسی نفیسی)
لغت نامه دهخدا
راب
(راب ب)
شوی مادر. (منتهی الارب). کان یکره ان یزوج الرجل امراءه رابه. (حدیث). (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
راب
شوهر مادر، نا پدری
تصویری از راب
تصویر راب
فرهنگ لغت هوشیار
راب
پدراندر
تصویری از راب
تصویر راب
فرهنگ فارسی معین
راب
جانور نرم تن از رده شکم پایان، شبیه حلزون
تصویری از راب
تصویر راب
فرهنگ فارسی معین
راب
حلزون، آذرخش، برق ناگهانی
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رابو
تصویر رابو
(دخترانه)
هدیه، پیشکش، نام گلی از گلهای بهاری
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از رابط
تصویر رابط
واسطه میان دو تن یا دو چیز، ربط دهنده، پیوند دهنده، آنچه دو یا چند کلمه یا جمله را به هم پیوند می دهد، راهب، زاهد و حکیم از دنیا بریده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رابح
تصویر رابح
سود کننده، سود دهنده، سودآور، سودمند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رابع
تصویر رابع
چهارم، چهارمی
فرهنگ فارسی عمید
(بِ)
یکی از سلاطین پنجگانه مدیان است که بنی اسرائیل را بقتل رسانیدند. (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
(بِ)
چهارم. چهارم کننده. (منتهی الارب) ، ربیع رابع، بهار بسیار فراخ با ارزانی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) : سیقولون ثلثه رابعهم کلبهم. (قرآن 22/18).
رابعه با رابع آن هفت مرد
گیسوی خود را بنگر تا چه کرد.
نظامی.
، شتر نوبت آب رسیدۀ در روز چهارم. (ناظم الاطباء). ج، روابع. حمای ربع. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(بِ)
ابن یحیی منهاجی دمشقی از متأخرین است و وی و پسرش محمد بن رابغ روایت حدیث دارند. (آنندراج) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(بِ)
وادی بین بزواء و جحفه را گویند پایین عزور که حاجیان آن را طی میکنند و در شعر کثیر نیز آمده است. ابن سکیت گفته است: رابغ بین جحفه و ودان است و در جای دیگر گفته است رابغ وادییست که در پایین جحفه است که راه حاجیان آن را قطع میکند پایین عزور. حازمی گفته است بطن رابغ و ادییست از جحفه که در جنگها و ایام عرب ذکر آن آمده است. واقدی گفته است در ده میلی جحفه واقع است مابین ابواء و جحفه. کثیر گفته است:
ونحن منعنا یوم مرّ و رابغ
من الناس ان یغزی و ان یتکنّف.
(از معجم البلدان ج 4 ص 202).
عبدالله بن عمرخدای از او خشنود باد گفت: ابی بن خلف در بطن رابغ مرد. من مدتی از شب را در بطن رابغ سیر میکنم. (امتاع ج 1 ص 140). و رجوع به نزهه القلوب مقالۀ ثالثه ص 169 شود. و در این محل است که یکی از غزوات پیغمبر در ماه هفتم سال اول هجرت روی داده است. رجوع به تاریخ طبری و تاریخ اسلام فیاض ص 70 شود
لغت نامه دهخدا
(بِ)
آنکه مقیم باشد بر امری که قدرت دارد بر آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، عیش رابغ، زیست با ناز و نعمت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، ربیع رابغ، بهار با ارزانی و فراخی. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(بِ)
جای ران است از مردم که نوعی از موزه باشد. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
نام گلی است خوشبو، چنانکه گفته اند: نرگس و رابو شکفت بر طرف بوستان، (آنندراج) (انجمن آرای ناصری) :
سوسن و رابو شکفت بر چمن آسمان
لاله و نسرین نمود چرخ چو هر بوستان،
ادیب صابر،
سوسن و رابو شکفت بر طرف بوستان،
نصیر ادیب
لغت نامه دهخدا
(بَ)
خرابه ای است در سوریه در ایالت بلقای و در 75هزارگزی شمال شرقی قدس. در زمانهای گذشته مرکز معابی ها بود و به رباط معاب شهرت داشت در دوره رومیان تعمیر شد و به ’آکروپلیس’ موسوم گردید پاره ای از ستونهای آن باقی است. (از قاموس الاعلام ترکی)
نهری است در لهستان در ناحیه گالیسی که از شمال کوههای کارپات سرچشمه میگیرد و بسوی شمال شرقی جریان می یابد و بعد از طی مجرایی بطول 130 هزارگز (130 کیلومتر) برودخانه ویستول میریزد. (ازقاموس الاعلام ترکی)
قصبه ای است در جزیره صقلیه. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(رابْ بَ)
زن پدر. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
فزون شونده و گوالنده، (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء)، بر بلندی و پشته برآینده، (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(بِ)
راهب و مرد زاهد و حکیم از دنیا رمیده. (منتهی الارب) (آنندراج). راهب و زاهد. (اقرب الموارد) ، رابط الحاش: مرد دلیر که از جا نرود. (منتهی الارب). سخت دل و شجاع و دلیر. (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، نفس رابط، فراخ و پهنا. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). وسیع و پاکیزه. (از اقرب الموارد) ، در اصطلاح گیاه شناسی (در ساختمان پرچم) در فاصله دو حجرۀ بساک نوار باریکی است که وسیلۀ ارتباطآن به میله میباشد و رابط نامیده میشود. شکل آن در بعضی پرچمها مخصوص و متمایز است، مثلاً در غلات رشد زیادی ننموده است و در گلهای بنفشه بصورت زبانۀ کوچکی بالای بساک دیده میشود و در خرزهره رشتۀ باریک و کرک داری تشکیل میدهد رشد و نمو رابط در سلوی بیش از نباتات دیگر میباشد و بصورت شاهین ترازو روی میلۀ پرچم قرار گرفته و در هر یک از دو انتهای آن یکی از حجرات بساک دیده میشود. (گیاه شناسی ثابتی ص 415) ، ایضا در اصطلاح گیاه شناسی (... جنین نباتی) در نتیجۀ لقاح ااسفر با یکی از گامت های نر، سلولی بنام تخم پازیگوت بوجود می آید و بوسیلۀ غشاء گلوسیدی احاطه میگردد و شروع به تقسیم می کند و در نتیجه تقسیم عرضی آن ابتدا دو سلول مشابه تولید میشود. یکی از این سلولها همیشه عرضاً تقسیم میشود و رشتۀ چند سلولی بنام رابط بوجود می آورد. سلولهای رابط در اثر رشد و نمو خود متدرجاً داخل کیسۀ جنینی میشوند و فاصله آن نیز بهمان نسبت از میکروپیل بیشتر میگردد. سلول دیگر نیز طولاً و عرضاً بچهار و سپس بهشت سلول تقسیم میگردد. تقسیم سلولهای آن که عموماً هموتیپ و دیپلوئید میباشند. سلولهای دیگری تولید میشود و جنین نبات را بوجود می آورد. جنین متدرجاً در داخل کیسۀ جنینی قرار میگیرد و مواد غذائی رابط و کیسۀ جنینی را جذب می کند و به رشد ونمو خود ادامه میدهد. (از گیاه شناسی ثابتی ص 507)
لغت نامه دهخدا
تصویری از رابج
تصویر رابج
پر، سیراب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رابض
تصویر رابض
شیر درنده شیردرنده، دزدار دژدار ، بیمار بستری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رابه
تصویر رابه
مادراندر زن پدر. مونث راب: زن پدر زن بابا مامندر
فرهنگ لغت هوشیار
چهارم:) در درجه رابع قرار دارد . (، چهارم بار بچهارم رابعا. چهارم، چهارمین بار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رابح
تصویر رابح
سود دهنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رابط
تصویر رابط
ربط دهنده، واسطه میان دو نفر یا دو چیز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رابد
تصویر رابد
گنجینه دار، خزانه دار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رابح
تصویر رابح
((بِ))
سودبخش، سودآور، نافع
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رابض
تصویر رابض
((بِ))
شیر درنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رابط
تصویر رابط
((بِ))
پیوند دهنده، واسطه میان دو تن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رابع
تصویر رابع
((بِ))
چهارم، چهارمی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رابه
تصویر رابه
((بِّ))
مادراندر، زن پدر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رابط
تصویر رابط
میانجی، وابسته
فرهنگ واژه فارسی سره