شاعری از بنوجذام، لقب خویلدبن هلال بن عامر بن عابد بن کلب بجلی. قاله الأبرم. (از حاشیۀ المرصع خطی). و پسر او حجاج بن ذی العنق جاهلی است و رئیس بوده است. (منتهی الارب) ، لقب یزید بن عامر بن ملوّح. ذکره ابن الکلبی. (حاشیۀ المرصع)
شاعری از بنوجذام، لقب خویلدبن هلال بن عامر بن عابد بن کلب بجلی. قاله الأبرم. (از حاشیۀ المرصع خطی). و پسر او حجاج بن ذی العنق جاهلی است و رئیس بوده است. (منتهی الارب) ، لقب یزید بن عامر بن ملوّح. ذکره ابن الکلبی. (حاشیۀ المرصع)
خداوند منتهای بسیار. (دهار). عطابخش. منان. منعم. نامی از نامهای خدای تعالی: حج بکن و کام دل بخواه از اینرو کآنچه بخواهی تو بدهد ایزد ذوالمن. فرخی. دشمنان این ز خویشتن دیدند خواجه از فضل ایزد ذوالمن. فرخی. چو در پیدا نهانی را ببینی بدان کآمد سوی تو فضل ذوالمن. ناصرخسرو. علم اجلها بهیچ خلق نداده ست ایزد دادار دادگستر ذوالمن. ناصرخسرو. آنکه در آفرینش عالم غرض او بد ز ایزد ذوالمن مسعودسعد. تو آن عدیم همالی که نیست در عالم همالت از همه آل پیمبر ذوالمن. سوزنی. مرد توکلم نزنم درگه ملوک حاشا که شک به بخشش ذوالمن درآورم. خاقانی
خداوند منتهای بسیار. (دهار). عطابخش. منان. منعم. نامی از نامهای خدای تعالی: حج بکن و کام دل بخواه از اینرو کآنچه بخواهی تو بدهد ایزد ذوالمن. فرخی. دشمنان این ز خویشتن دیدند خواجه از فضل ایزد ذوالمن. فرخی. چو در پیدا نهانی را ببینی بدان کآمد سوی تو فضل ذوالمن. ناصرخسرو. علم اجلها بهیچ خلق نداده ست ایزد دادار دادگستر ذوالمن. ناصرخسرو. آنکه در آفرینش عالم غرض او بد ز ایزد ذوالمن مسعودسعد. تو آن عدیم همالی که نیست در عالم همالت از همه آل پیمبر ذوالمن. سوزنی. مرد توکلم نزنم درگه ملوک حاشا که شک به بخشش ذوالمن درآورم. خاقانی
ابن شریح بن سیف. شاعری است از عرب. یا ابن شریح بن ارام بن دارم. یکی از شعرای جاهلیّت. ذکره ابن حبیب فی تسمیه شعراءالقبائل. ذکره الاّمدی. (از المرصّع ابن الاثیر) لقب خلیفه بن جمل است نعمان بن راشدبن معاویه بن وهب بن عبد الأشهل، سیّد بنی عمیره است. ذکره ابن الکلبی. (از المرصّع) الطهوی. لقب دینار بن هلال است. و ظاهراً او همان قرط یا ابن قرط طهوی باشد یربوعی. شاعری جاهلی از عرب از بنوصیربن یربوع
ابن شریح بن سیف. شاعری است از عرب. یا ابن شریح بن ارام بن دارم. یکی از شعرای جاهلیّت. ذکره ابن حبیب فی تسمیه شعراءالقبائل. ذکره الاَّمدی. (از المرصّع ابن الاثیر) لقب خلیفه بن جمل است نعمان بن راشدبن معاویه بن وهب بن عبد الأشهل، سیّد بنی عمیره است. ذکره ابن الکلبی. (از المرصّع) الطهوی. لقب دینار بن هلال است. و ظاهراً او همان قرط یا ابن قرط طهوی باشد یَربوعی. شاعری جاهلی از عرب از بنوصیربن یربوع
و ذوالعین. آنکه خلق را و حق را با یکدیگر می بیند: آنانکه حق و خلق بهم می بینند بی حق بر خلق یک نفس ننشینند محجوب از این هر دو نباشند دمی از هر شجری میوۀ آن می چینند. (آنندراج). و سیدشریف جرجانی در تعریفات گوید: هوالذی یری الخلق ظاهرا و یری الحق باطنا فیکون الحق عنده مرآهالخلق لاحجاب المرآه بالصور الظاهره. (تعریفات) بالضم. آنکه خلق را ظاهربیند و حق را باطن و حق نزد او آئینۀ خلق باشد و آئینه پنهان گردد و بصورتی که ظاهر بود در آینه هرآینه این احتجاب مطلق است بمقید (کذا). (آنندراج) : خلق پیدا بیند و حق را نهان این چنین بینند یعنی عاقلان. (از آنندراج)
و ذوالعین. آنکه خلق را و حق را با یکدیگر می بیند: آنانکه حق و خلق بهم می بینند بی حق بر خلق یک نفس ننشینند محجوب از این هر دو نباشند دمی از هر شجری میوۀ آن می چینند. (آنندراج). و سیدشریف جرجانی در تعریفات گوید: هوالذی یری الخلق ظاهرا و یری الحق باطنا فیکون الحق عنده مرآهالخلق لاحجاب المرآه بالصور الظاهره. (تعریفات) بالضم. آنکه خلق را ظاهربیند و حق را باطن و حق نزد او آئینۀ خلق باشد و آئینه پنهان گردد و بصورتی که ظاهر بود در آینه هرآینه این احتجاب مطلق است بمقید (کذا). (آنندراج) : خلق پیدا بیند و حق را نهان این چنین بینند یعنی عاقلان. (از آنندراج)
لقب قتاده ابن النعمان صحابی است. و از آنرو وی را بدین لقب خوانند که بروز احد او را آسیبی بچشم رسید و بمعجز رسول صلوات الله علیه شفا یافت. ذوالعین، ذوالعقل. رجوع به ذوالعقل والعین و کشاف اصطلاحات الفنون ص 525 شود
لقب قتاده ابن النعمان صحابی است. و از آنرو وی را بدین لقب خوانند که بروز اُحُد او را آسیبی بچشم رسید و بمعجز رسول صلوات الله علیه شفا یافت. ذوالعین، ذوالعقل. رجوع به ذوالعقل والعین و کشاف اصطلاحات الفنون ص 525 شود
لقب پسر صوان بن عبدشمس، و لقب پسروثن بجلی از آنروی که او را دندان زائد بود، و در حاشیۀ المرصع آمده است: نام پدر ذیهمیر بن ذی السن بن وثن بن اصغر بن عمرو بن جلیحه بن لوی بن بکر بن ثعلبه است
لقب پسر صوان بن عبدشمس، و لقب پسروثن بجلی از آنروی که او را دندان زائد بود، و در حاشیۀ المرصع آمده است: نام پدر ذیهمیر بن ذی السن بن وثن بن اصغر بن عمرو بن جلیحه بن لوی بن بکر بن ثعلبه است