- ذمام
- حق، واجب، حرمت، آبرو
معنی ذمام - جستجوی لغت در جدول جو
- ذمام
- حق، حرمت، واجب، زینهار
- ذمام ((ذِ))
- حق، واجب، حرمت، آبرو، زینهار، امان
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
شرم، مهربانی، نکوهش، سرزنش، پایندانی پس مانده باز مانده ته مانده
نکوهیده یافتن، زنهار دادن، زنهار گرفتن برای دیگری، خوار شمردن، بازماندن
گرمابه
آزگار، همه، پایان، هماد
مالیدنی، ابر بی باران، سرخاب از آرایه ها، جمع دمیمه، زنان پست
نا پسند، نکوهیده
جمع ذمیمه نکوهیده ها: ذمایم اخلاق، جمع ذمیمه، نکوهیدگان
جمع ذمیمه نکوهیده ها: ذمایم اخلاق
زینهار، عهد، زنهار
حرکت کردن، جنبیدن حرکت کردن، قوی دل گردیدن، آشکار کردن، قوت دل را، قوت دل باقی جان رمق. جنبیدن جا به جا شدن، نیمه جانی نیمه جان شدن، نیرومندی
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
ارجمند، دارای مقام و منزلت، دارای فضایل، نام یکی از شعرا و سخنگویان مشهور در آذربایجان
پیشوا
استخوانهای پوسیده
ریسمان، افسار لگام ، پیشوا رهبر گیاه بلند رشته ای که در جوف بینی شتر کنند و بروی مهار بندند، مهار عنان (شتر و اسب) جمع ازمه
یز از گیاهان
آسودگی و آسایش اسب پس از خستگی
پیشوا، پیشنماز، پیشرو روبرو، جلو
کبوتر، هر نوع مرغ طوقدار گرمابه، محل شستن سر و بدن گرمابه، محل شستن سر و بدن
همه آن، تمام شئیی تمام آن، درست و کافی و کامل
تند و سبک، جمع سم، زهرها، سوراخ ها
بسیار بو کننده
نکوهیده، زشت، ناپسند
کبوتر صحرایی، کبوتر دشتی
محلی برای شستشوی بدن، گرمابه
پیشوا، خصوصاً پیشوای مذهبی، پیش نماز، هر یک از دوازده پیشوای بزرگ که اول آنان علی بن ابی طالب و آخر آنان امام عصر می باشد، در تصوف پیر، شیخ
امام جماعت: پیش نماز
امام جماعت: پیش نماز
آنچه با آن چیزی را به چیز دیگر ضمیمه کنند، آنچه دو یا چند چیز را به یکدیگر پیوند دهد
کبوتر، نام عمومی گروهی از پرندگان با سر کوچک، گردن کوتاه و پرهای انبوه که انوع اهلی آن برای نمایش و تفریح یا بردن نامه استفاده می شود
انسان یا جانوری که پس از خستگی، خورده و خفته باشد
پادشاه بلندهمت، مرد بزرگ و دلیر و بخشنده،
شیر درنده، ضرغام، شیر شرزه، هژبر، صارم، هزبر، هرماس، شیر ژیان، ریبال، قسوره، اصلان
شیر درنده، ضرغام، شیر شرزه، هژبر، صارم، هزبر، هرماس، شیر ژیان، ریبال، قسوره، اصلان
مذمت ها، بد گفتن ها از کسی یا چیزی، بدگویی ها، نکوهش ها، جمع واژۀ مذمت
کامل شدن، تمام و کامل کردن، گذرانیدن و به سر بردن، به سر آمدن، کامل، درست، بی عیب، همه، همگی، زیاد
گیره گیره کاغذ