- ذماء
- حرکت کردن، جنبیدن حرکت کردن، قوی دل گردیدن، آشکار کردن، قوت دل را، قوت دل باقی جان رمق. جنبیدن جا به جا شدن، نیمه جانی نیمه جان شدن، نیرومندی
معنی ذماء - جستجوی لغت در جدول جو
- ذماء ((ذِ))
- جنبیدن، حرکت کردن، قوی تر گردیدن، آشکار کردن قوت دل را، قوت دل، رمق
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
جمع دم، خون ها، جمع دم خونها: سفک دماء
حق، واجب، حرمت، آبرو
زینهار، عهد، زنهار
افزونی گوالش
هموار، همه، زن فربه
جمع امه، کنیزکان جمع امه. کنیزان کنیزکان پرستاران
حق، حرمت، واجب، زینهار
ابر مرتفع، ابر پرباران
امه ها، کنیزان، جمع واژۀ امه
تیزهوش شدن، تیزخاطر شدن، زیرک شدن، تیزهوشی، زیرکی
بلای سخت، حادثه زمانه، مونث اصم ناشنوا کر: زن، ماده شتر فربه، سخت، کار دشوار، مارآینکی مونث اصم کر (مونث)، سخت و محکم: صخره صماء
تشنه شدن سخت تشنه گردیدن، تشنگی. تشنه شدن سخت تشنه گردیدن، تشنگی
گمراهی، ستهیدگی، نا بینایی، ابر تنک، ابر تو در تو، ابر بارنده ابر مرتفع، ابر باران ریز، مرتبت احدیت
اندوه سختی، پتیار (بلا) نمد اسپ بام خانه
دنبلان فروش دنبلان گونه ای سماروغ است
گندمگون
نما در فارسی افزونی، بالیدگی گوالش، فربهی، گران شدن نرخ، پر رنگ شدن افزون شدن زیادشدن، بالیدن رشد کردن، افزونی، بالش رشد بالیدگی نمو. یا نشو و نما. نشو: و نشو و نماء درمیان اعراب اتفاق افتاد. توضیح نماء (بمعنی نمو) که اغلب بضم نون خوانده میشود بفتح نون است)
آنچه نگهداری و حمایتش بر شخص واجب و سزاوار باشد از زن و فرزند و اهل و خانواده و حرم
شمس، خورشید، آفتاب
آب، آب جمع میاه. یا ماء جاری. آب روان مقابل ماء راکد. توضیح آبی است که برروی سیلان داشته باشد مانند آب قناتها و نهرها و رودها وبملاقات نجس نجس نمیشود مگر آنکه رنگ یا بوی یا طعم آن تغییریابد. یا ماء راکد. آب ایستاده مقابل ماء جاری. توضیح آبی است که جریان نداشته و دریک جا متوقف باشد و آن دو قسماست یا کر است یا کمتر از کر (که ماء قلیل گویند)، اگر بحد نصاب کر باشد طاهر و مطهر است مگر آنکه رنگ یا بوی یا طعم آن تغییر کند و درین صورت بمحض برخورد با متنجس نجس می شود. این نوع آب را مضاف گویند. یا ماء معین. آب روان و پاک، (فردوسی) سخن را باسمان علیین برد و در عذوبت بماء معین رسانید... یا ماء ورد. گلاب
آب، آب آشامیدنی، جمع میاه، امواه
آب، ماده ای مایع، بی طعم، بی بو و مرکب از اکسیژن و هیدروژن با فرمول شیمیایی h۲o که در طبیعت به مقدار زیاد موجود است و سه ربع روی زمین را فراگرفته، در صد درجۀ سانتی گراد جوش می آید و در صفر درجۀ سانتی گراد منجمد می شود
بقیۀ روح، باقی جان، رمق، باقی جان در مذبوح، تشنج مذبوح پس از ذبح