جدول جو
جدول جو

معنی ذبحه - جستجوی لغت در جدول جو

ذبحه
ورمی باشد به هر دو جانب حلقوم درد گلو. خناک خروسک
تصویری از ذبحه
تصویر ذبحه
فرهنگ لغت هوشیار
ذبحه
((ذُ حَ یا حِ))
ورمی باشد به هر دو جانب حلقوم، درد گلو
تصویری از ذبحه
تصویر ذبحه
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ذابحه
تصویر ذابحه
مونث ذابح چیینک هر دام روا گوشت و خوردنی
فرهنگ لغت هوشیار
مونث ذبیح. مذبوحه گلو بریده، چارپایی که قربان کنند. مونث ذبیح یزش یشتاری نای بریده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذبله
تصویر ذبله
پشکل، باد گرم پژمردگی از تشنگی یا گرما
فرهنگ لغت هوشیار
جامه پوستی پوستین نیایش، نماز شبگاه نماز نبایا، پاره ای از پنبه، شماره افزار (تسبیح) دعا ذکر، مهره های برشته کشیده که به هنگام ذکر و تسبیح گفتن در دست گیرند و بدان عدد اذکار را نگاهدارند تسبیح
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شبحه
تصویر شبحه
هاوندش مونث شبح تیرتاک (تیرطاق)، پای بنداسپ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذبیحه
تصویر ذبیحه
مؤنث واژۀ ذبیح، مذبوح، گلوبریده شده، حیوانی که برای کشتن و قربانی کردن لایق باشد، گوسفند کشتنی، گوسفند قربانی، لقب اسماعیل پسر حضرت ابراهیم، ذبیح الله
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ضبحه
تصویر ضبحه
آواز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صبحه
تصویر صبحه
خواب بامدادی، چاشت (صبحانه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سبحه
تصویر سبحه
((سُ حَ))
دعا، ذکر، تسبیح
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سبحه
تصویر سبحه
تسبیح، مهره های به نخ کشیده که هنگام ذکر و مناجات در دست می گیرند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ذبح
تصویر ذبح
سر بریدن گاو و گوسفند و مانند آنها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذبح
تصویر ذبح
گلو بریدن، سر بریدن گاو یا گوسفند، خفه کردن، کشته، سربریده، گلوبریده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ذبح
تصویر ذبح
((ذُ بَ))
گزر دشتی، زردک صحرایی، نوعی قارچ، قسمی سماورغ، گیاهی است شیرین و آن را گلی سرخ است و شترمرغ خورد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ذبح
تصویر ذبح
((ذِ بْ))
بریدن سر گاو و گوسفند و مانند آن، بسمل کردن، خفه کردن، خبه کردن، پاره کردن، ذبح شده، سر بریده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ذبحه الصدریه
تصویر ذبحه الصدریه
خناک سینه خناک خونی
فرهنگ لغت هوشیار