- ذبح
- سر بریدن گاو و گوسفند و مانند آنها
معنی ذبح - جستجوی لغت در جدول جو
- ذبح
- گلو بریدن، سر بریدن گاو یا گوسفند، خفه کردن، کشته، سربریده، گلوبریده
- ذبح ((ذُ بَ))
- گزر دشتی، زردک صحرایی، نوعی قارچ، قسمی سماورغ، گیاهی است شیرین و آن را گلی سرخ است و شترمرغ خورد
- ذبح ((ذِ بْ))
- بریدن سر گاو و گوسفند و مانند آن، بسمل کردن، خفه کردن، خبه کردن، پاره کردن، ذبح شده، سر بریده
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ورمی باشد به هر دو جانب حلقوم درد گلو. خناک خروسک
جای قربانی کردن، کشتارگاه
جای قربانی کردن، قربانگاه
ذبح کننده حیوان ماکول، سربرنده
آله کلو
مذبوح گلو بریده، چارپایی که قربان کنند چاروای کشتنی. نای بریده، یشتاری یزش کرپان
خشکیده شدن
نامه، صحیفه، کتاب
پژمریدن، خشک لبی
پاره کردن شکافتن، گلو بریدن، خبه کردن خروسک
بامداد، پگاه
گردنکشی
نفع و سود که از تجارت حاصل میاید، منفعت، سودی که از قمار بدست می آید
گرگ، دلیر، اسپ نژاده، بزرگسالی، خوشه، کفتار نر
درشت رفتاری، گرد آوردن رمه
دعا ذکر، مهره های برشته کشیده که به هنگام ذکر و تسبیح گفتن در دست گیرند و بدان عدد اذکار را نگاهدارند تسبیح
تن، کالبد، سیاهی که از دور بنظر میرسد
سپیده دم یا اول روز، بامدادان
نزول، بهره، نفع، سود
ربح قانونی: بهره ای که از نرخ قانونی تجاوز نکند
ربح مرکب: هرگاه بهره در آخر مدت معین داده نشود آن را بر اصل سرمایه می افزایند و مجموع را از آغاز مدت جدید سرمایه قرار می دهند
ربح قانونی: بهره ای که از نرخ قانونی تجاوز نکند
ربح مرکب: هرگاه بهره در آخر مدت معین داده نشود آن را بر اصل سرمایه می افزایند و مجموع را از آغاز مدت جدید سرمایه قرار می دهند
زشتی، زشت بودن، بدگلی
ذبح کننده، گلو برنده، داغ گلوی ستور، آهن داغ که با آن گردن ستور را داغ کنند
بامداد، اول روز، صبح زود، سپیده دم، پگاه، غادیه، بامدادان، بامگاه، صباح، غدو، صدیع، علی الصباح، غدات، باکر، صبح بام، صبحدم، صبحگاه، بام
صبح پسین: هنگامی که روشنایی روز آشکار می شود، فجر دوم، صبح صادق
صبح سعادت: کنایه از آغاز خوشبختی
صبح کاذب: اولین روشنایی روز پیش از صبح صادق، دم گرگ، برای مثال صبح کاذب زند از صدق نفس / نور او یک دو نفس باشد و بس (جامی۴ - ۶۵۲)
صبح دروغین: اولین روشنایی روز پیش از صبح صادق، دم گرگ، صبح کاذب
صبح اول: اولین روشنایی روز پیش از صبح صادق، دم گرگ، صبح کاذب
صبح نخستین: اولین روشنایی روز پیش از صبح صادق، دم گرگ، صبح کاذب
صبح صادق: هنگامی که روشنایی روز آشکار می شود، فجر دوم، برای مثال چو صبح صادق آمد راست گفتار / جهان در زر گرفتش محتشم وار (نظامی۲ - ۱۱۷)
صبح دوم: هنگامی که روشنایی روز آشکار می شود، فجر دوم، صبح صادق
صبح پسین: هنگامی که روشنایی روز آشکار می شود، فجر دوم، صبح صادق
صبح پسین: هنگامی که روشنایی روز آشکار می شود، فجر دوم، صبح صادق
صبح سعادت: کنایه از آغاز خوشبختی
صبح کاذب: اولین روشنایی روز پیش از صبح صادق، دم گرگ،
صبح دروغین: اولین روشنایی روز پیش از صبح صادق، دم گرگ، صبح کاذب
صبح اول: اولین روشنایی روز پیش از صبح صادق، دم گرگ، صبح کاذب
صبح نخستین: اولین روشنایی روز پیش از صبح صادق، دم گرگ، صبح کاذب
صبح صادق: هنگامی که روشنایی روز آشکار می شود، فجر دوم،
صبح دوم: هنگامی که روشنایی روز آشکار می شود، فجر دوم، صبح صادق
صبح پسین: هنگامی که روشنایی روز آشکار می شود، فجر دوم، صبح صادق
استخوان روی پشت لاک پشت، کاسۀ سنگ پشت، گوش ماهی، اول جوانی
خاکستر
زشت شدن
ریخبین خوردنی از آرد و شیر گوسبند