معنی ذبح
- ذبح (ذِ)
- مذبوح. سربریده، گوسفندی کشتنی. (مهذب الاسماء). آنچه ذبح کرده شود. چارپائی که ذبح کرده شود. خونریز. کشتار: و فدیناه بذبح عظیم. (قرآن 107/37). من کان له ذبح ٌ.. حدیث، قتیل. ذبح اکبر و ذبیح اکبر، گوسفند که بفدیه اسماعیل بن ابراهیم از بهشت آمد، قربانی عید اضحی
