جدول جو
جدول جو

معنی دیمومت - جستجوی لغت در جدول جو

دیمومت
دوام داشتن، دائم بودن، همیشه بودن
تصویری از دیمومت
تصویر دیمومت
فرهنگ فارسی عمید
دیمومت
(دَ مَ)
مأخوذ از دیمومه عربی بمعنای همیشگی. پیوستگی. دوام. پایندگی. جاویدی. بی کرانگی. (یادداشت مؤلف). رجوع به دیمومه شود:
ازل همیشه و دیمومت و خلود و ابد
میان هریک چون فرق کرد زیرک سار.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
دیمومت
دوام داشتن، همیشه بودن
تصویری از دیمومت
تصویر دیمومت
فرهنگ لغت هوشیار
دیمومت
((دِ یا دَ مَ))
همیشه بودن، خلود، همیشگی، دوام
تصویری از دیمومت
تصویر دیمومت
فرهنگ فارسی معین
دیمومت
پایایی، جاودانگی، خلود، دوام
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دیروقت
تصویر دیروقت
دیرگاه، زمان دیر، زمان قدیم، بی موقع، بی هنگام
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دسومت
تصویر دسومت
چرب بودن، چرب شدن، چربی، چربناکی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دمامت
تصویر دمامت
زشت رویی، پستی، حقارت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قیمومت
تصویر قیمومت
قیم بودن
فرهنگ فارسی عمید
(کَرْوْ)
عمومه. رجوع به عمومه شود
لغت نامه دهخدا
(دَ)
بمعنای دیمومه. بیابان فراخ بی آب. (از منتهی الارب). بیابان پهناور و بیابان که در آن آب نباشد. (از اقرب الموارد ذیل مادۀ دم م)
لغت نامه دهخدا
(قَ می یَ)
کلمه ای است مجعول بمعنی قیم بودن. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به قیمومت شود
لغت نامه دهخدا
مکانی است در جنوب یهودا و بعید نیست که همان دیبونی باشد. (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
(مَ مو مَ)
تأنیث میموم. رجوع به میموم شود
لغت نامه دهخدا
(دَ / دی)
جایگاهی است از نواحی اصفهان. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(دَ مَ)
بیابان فراخ بی آب. مفازه دیمومه. (منتهی الارب). بیابان پهناور و بیابان که در آن آب نباشد. (از اقرب الموارد ذیل مادۀ دم م)
لغت نامه دهخدا
(کَدْیْ)
ابرناک شدن آسمان. (تاج المصادر بیهقی) (مجمل اللغه). ابر داشتن آسمان. ابری بودن. این لغت در فرهنگهای معتبر عربی دیده نشد
لغت نامه دهخدا
(قَ مَ)
سرپرستی. قیمی. قیم بودن. (فرهنگ فارسی معین) : هنوز بعض کشورهای ضعیف تحت قیمومت دولتهای بزرگند. قیمومت مانند ’شیخوخت’ در هیچیک از منابعی که در دسترس ماست دیده نمیشود و اصلاً این وزن به اجوف یایی اختصاص دارد و حال آنکه قیمومت واوی است و از واوی فقط چهار کلمه آمده است (در عربی) : ’کینونت’، ’دیمومت’، ’هیعوعت’ و ’سیدودت’. (فرهنگ فارسی معین از حاشیۀ استادان محمد نورالحسن و محمد محیی الدین عبدالحمید و محمد الرفراف بر شرح رضی الدین بر شافیۀ ابن الحاجب چ قاهره 1358 هجری قمری ج 1 ص 152). از سوی دیگر ’قیمومیت’ هم که مستعمل است درست نیست. (فرهنگ فارسی معین) ، (اصطلاح حقوق) نوعی از ولایت است. در فرهنگ حقوقی آمده: ولایت بمعنی اخص (ولایت قهری) و آن ولایت پدر و جدپدری و وصی منصوب از طرف یکی از آنهاست بر طفل و برغیررشید و مجنون بشرطی که عدم رشد یا جنون او متصل به صغر باشد. محجوری که به صفات بالا نباشد ولایت را نسبت به او قیمومت نامند. (فرهنگ حقوقی جعفری لنگرودی). راجع به قیمومت در هفت باب گفتگو میشود: 1- محجورینی که برای آنها نصب قیم میشود. 2- دادگاه صالح ونصب قیم. 3- تکالیف و اختیارات قیم. 4- نظارت دادستان در اعمال قیم. 5- مسئولیت. 6- عزل قیم. 7- پایان قیمومت. برای شرح این هفت رجوع به حقوق مدنی تألیف امامی ج 5 صص 283- 284 به بعد و قیمومیت شود
لغت نامه دهخدا
(اِ حَ)
مادر شدن. (تاج المصادر بیهقی). مادری کردن. (مصادر زوزنی). مادر گشتن. (ناظم الاطباء). مادری و مادر بودن. (آنندراج). ماکنت امّاً فاممت امومه، نبودی مادر و مادر گردیدی یا مادری کردی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، در فارسی گاه جمع میل آید. خواهشها. کامها. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به میل شود
لغت نامه دهخدا
نام نباتی است شبیه به گندم که رفع سفیدی چشم کند و آنرا نمام نیز گویند
لغت نامه دهخدا
نام قبیله ای از سیاهان، (دمشقی)
لغت نامه دهخدا
(تَ عَمْ می)
ترسیدن، مکر و حیله نمودن پس رجوع کردن بر آن، برداشتن پای. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب). رجوع به خیم، خیمان، خیوم، خیام در تمام معانی شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از دسومت
تصویر دسومت
چرب شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دمامت
تصویر دمامت
پست و حقیر شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیروقت
تصویر دیروقت
زمان قدیم، بی موقع، بی هنگام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیموم
تصویر دیموم
کویر
فرهنگ لغت هوشیار
قیمومیت درتازی نیامده و از ساخته های فارسی گویان است سرپرستی للگی قیم بودن: هنوز بعض کشورهای ضعیف تحت قیمومت دولتهای بزرگند. توضیح قیمومت مانند شیخوخت در هیچیک از منابعی که در دسترس ماست دیده نمی شود و اصلا این وزن با جوف یابی اختصاص دارد و حال آنکه قیمومت واوی است و از واوی قفط چهار کلمه آمده است (در عربی) : کینونت دیمومت هیعوعت سیدودت (رجوع شود بذیلی که از طرف استادان محمد نور الحسن و محمد محیی الدین عبد الحمید و محمد الرفراف به شرح رضی الدین بر شافیه این الحجاب نوشته شده قاهر 1358 ج 1 ص 152) - از سوی دیگر قیمومیت هم که مستعمل است درست نیست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیمومه
تصویر دیمومه
بیابان فراخ بر جایی همیشگی دیرند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قیمومیت
تصویر قیمومیت
کلمه ای است مجعول بمعنی قیم بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قیمومیت
تصویر قیمومیت
((قَ یَّ))
قیم بودن، قائم بالذات بودن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دیپورت
تصویر دیپورت
((پُ))
رفتار کردن، سلوک کردن، از کشور میزبان اخراج کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قیمومت
تصویر قیمومت
((ق مَ))
قیم بودن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دمامت
تصویر دمامت
((دَ مَ))
بدمنظر شدن، زشت رویی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دسومت
تصویر دسومت
((دُ مَ))
چرب بودن، چربناکی، چربی
فرهنگ فارسی معین
وصایت، وکالت
فرهنگ واژه مترادف متضاد