جدول جو
جدول جو

معنی دیفوزر - جستجوی لغت در جدول جو

دیفوزر
دیفیوزر (Diffuser) ورقه ای از جنس پارچه ی ریز بافت که جلوی منبع نور صحنه قرار می گیرد تا نور صحنه پخش شود و سایه روشنها به اصطلاح نرم گردد.
تصویری از دیفوزر
تصویر دیفوزر
فرهنگ اصطلاحات سینمایی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دیروزی
تصویر دیروزی
منسوب به دیروز دیروزین، تازه پدید آمده: طفل دیروزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیروزی
تصویر دیروزی
مربوط به دیروز، کنایه از مربوط به گذشته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سیفور
تصویر سیفور
(دخترانه)
پارچه ابریشمی لطیف و ظریف
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از دیوار
تصویر دیوار
حصار
فرهنگ واژه فارسی سره
آنچه از خشت و گل یا سنگ یا آجر یا چیز دیگر در کناره زمین یا چهار سمت خانه درست کنند و جائی را باآن محصور سازند، دیوال هم گفته اند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیروز
تصویر دیروز
روز پیش از امروز، خلاف فردا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیجور
تصویر دیجور
تاریکی شب، بمعنی شب دراز و بسیار تاریک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طیفور
تصویر طیفور
(پسرانه)
نوعی پرنده کوچک، نام بایزید بسطامی عارف نامدار
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سیفور
تصویر سیفور
بافته ابریشمی بسیار لطیف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیفور
تصویر سیفور
پارچۀ ابریشمی لطیف مانند دیبا و اطلس، برای مثال چون روز سپید روی بنمود / سیفور سیاه شد زراندود (نظامی۳ - ۴۵۹)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دیروز
تصویر دیروز
روز گذشته، روز پیش، روز پیش از امروز، دینه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کیفور
تصویر کیفور
ویژگی کسی که در حالت خوشی و سرمستی است، سرخوش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دیوزی
تصویر دیوزی
آنکه به هیئت دیو یا به شکل دیو یا در لباس دیو باشد
فرهنگ فارسی عمید
ملخک، پرنده هر چه بپرد، بر نام بایزید بستامی مرغی است خرد، مطلق پرنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کیفور
تصویر کیفور
سر مست شنگول آنکه کیف و لذت برده متمتع سرخوش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیوار
تصویر دیوار
جداری از سنگ، چوب، آجر و غیره که اطراف خانه، زمین و باغ و غیره به جهت محصور کردن و حفاظت آن بنا می کنند، حایل میان دو چیز
دیوار کسی کوتاه بودن: کنایه از زبون و ناتوان بودن
دیوار حاشا بلند بودن: کنایه از همه چیز را آسان انکار کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دیجور
تصویر دیجور
((دَ))
سیاه، تاریک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سیفور
تصویر سیفور
((سَ یا س))
بافته ابریشمی لطیف
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طیفور
تصویر طیفور
مرغی است خرد، پرنده (مطلق)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کیفور
تصویر کیفور
((کِ یْ))
شاد، مسرور
فرهنگ فارسی معین
آنچه از خشت و گل یا سنگ یا آجر یا چیز دیگر در کنارۀ زمین یا چهار سمت خانه یا حیاط درست کنند و جایی را با آن محصور سازند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دیوزد
تصویر دیوزد
دیوانه، مجنون
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طیفور
تصویر طیفور
پرنده ای کوچک، هر جانوری که توانایی پرواز دارد مانند مرغ و ملخ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دیجور
تصویر دیجور
بسیار تاریک، برای مثال من دانم و دردمند بیدار / آهنگ شب دراز دیجور (سعدی۲ - ۴۵۴)، شب تاریک، تیره رنگ مایل به سیاهی، خاک تیره، خاکستر
فرهنگ فارسی عمید