نام جانورکی است. (منتهی الارب) (آنندراج) ، مطلق پرنده را گویند اعم از مرغ و ملخ و امثال آن. (برهان) ، مرغی است. (مهذب الاسماء) ، مرغیست خرد. طائرٌ صغیرٌ. (قطر المحیط) : همچو پروانۀ چراغ شود در شبستان وقت او طیفور. سیف اسفرنگ. همیشه تا سپه صبح نقش خسرو روز دهند عرض بدین نخل سبز چون طیفور. کاتبی. بوستانها ز برگها اکنون بر طبقهای زرّ طیفور است. ؟ ، یکی از ثوانی نجوم است و بعقیدۀ قدما آن بخاری است که از زمین متصاعد شده در کرۀ نار محترق گشته و تا کرۀ زمین چون دیواری اتصال داشته باشد، و شاید مراد قدما اورربرآل باشد، ظرفی که اندرون آن گود باشد. (دزی ج 2) : ثم جاء بعد صلاه المغرب و معه طیفوران کبیران احدهما بالطعام و الاَّخر بالفاکهه و خریطه فیها دراهم. (ابن بطوطه). و امر باحضار صینیّه من ذهب و هی مثل الطیفور الصغیر و امر ان یأتی فیها الف دینار من الذهب و اخذها السلطان بیده فصبها علیه و قال: هی لک مع الصینیه. (ابن بطوطه). ثم اتوا بطیفور ذهب فیه الفاکهه الیابسه و بطیفور مثله فیه الجلاب و طیفور ثالث فیه التنبول، و من عادتهم ان الذی یخرج له ذلک یأخذ الطیفور بیده و یجعله علی کاهله ثم یخدم بیده الاخری الی الارض، فاخذ الوزیر الطیفور بیده قصداً ان یعلمنی کیف افعل أیناساً منه و تواضعاً و مبرهً جزاه اﷲ خیراً ففعلت کفعله. (ابن بطوطه ج 2 ص 75)
ابن عیسی بن آدم بن عیسی بن علی الزاهد البسطامی الاصغر المکنی بابی یزید (و ظاهراً بایزید اصغر برادرزادۀ بایزید اکبر است). رجوع به ص 93 از ج 4 صفه الصفوه لابن الجوزی و نیز رجوع به ص 180 ج 2 معجم البلدان و ص 338 روضات الجنات شود پسر سلطان اولجایتو که در خردی نماند. (ذیل جامع التواریخ رشیدی ص 70، 71)
نام ابوطاهر والد ابوالفضل احمد بن ابی طاهر مرورودی که از مصنفین نامی و مشهور عربست. رجوع به احمد بن ابی طاهر طیفور در معجم المطبوعات ج 2 ستون 1255 و ص 209 الفهرست ابن الندیم و ص 80، 150، 152 (حاشیه) ، 166، 170، 236 کتاب ضحی الاسلام ج 2 شود نام بایزید بسطامی شیخ صوفیه است. (منتهی الارب) (آنندراج). و هو طیفور بن عیسی بن سروشان البسطامی الملقب بسلطان العارفین. رجوع به ’ابویزید طیفور بن عیسی’ و ج 1 ص 292 حبیب السیر و ص 61 ج 2 نامۀ دانشوران و ص 338 روضات الجنات و بایزید بسطامی شود