معنی دیوزد - فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با دیوزد
دیوزد
دیوزد
دیوزده. کسی که آسیب دیوش باشد. (غیاث) (آنندراج). جن زده. مصروع. مجنون. دیودیده: گهی چون دیوزد بیهوش گشتی فغان کردی و پس خاموش گشتی. (ویس و رامین). بجست از خواب همچون دیوزد مرد یکی آه از دل نالان برآورد. (ویس و رامین)
لغت نامه دهخدا
دیوند
دیوند
نام داروئی است دوایی. (برهان) (آنندراج). قسمی از دارو. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
دیوزی
دیوزی
درزی ِّ دیو. آنکه بلباس دیوان باشد و درزی ِّ آنها بود. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
دیوزند
دیوزند
دهی است از دهستان اسفندآباد بخش قروۀ شهرستان سنندج با 495 تن سکنه. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
دیوزده
دیوزده
دیوگرفته یعنی دیوانه و آن را دیوزد نیز گویند. (انجمن آرا). دیوگرفته. (مجموعۀ مترادفات ص 11). مأروض. جن زده. مصروع. مجنون. دیودیده
لغت نامه دهخدا
جدول جو جستجوی پیشرفته در مجموعه فرهنگ لغت، دیکشنری و دایره المعارف گوناگون
© 2025 | تمامی خدمات جدول جو رایگان است.