جدول جو
جدول جو

معنی دیزج - جستجوی لغت در جدول جو

دیزج
پارسی تازی گشته دیزه دیزگ چارپایی که یکدست سیاه باشد دیز، چاروایی که رنگش سیاه باشد اسبی که قوایم اش سیاه باشد
فرهنگ لغت هوشیار
دیزج
دیزه، اسب سیاه مایل به خاکستری، دیز
تصویری از دیزج
تصویر دیزج
فرهنگ فارسی عمید
دیزج
((دَ زَ))
دیزه
تصویری از دیزج
تصویر دیزج
فرهنگ فارسی معین
دیزج
رنگ، رنگ سیاه و کبود، اسبی که رنگش سیاه یا خاکستری باشد، دیزه، دیزک
تصویری از دیزج
تصویر دیزج
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دیزی
تصویر دیزی
ظرف سفالی یا سنگی استوانه ای شکل که در آن آبگوشت درست می کنند
فرهنگ لغت هوشیار
نوعی موتور با احتراق داخلی که بوسیله مهندس آلمانی اختراع شده، و همه نوع روغن و نفت را میتوان عوض بنزین در آنها مصرف کرد و قدرت آنها نیز از موتورهای بنزینی بیشتر است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیزک
تصویر دیزک
خاکستری رنگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیزه
تصویر دیزه
اسب سیاه مایل به خاکستری، برای مثال کجا دیزۀ تو جهد روز جنگ / شتاب آید اندر سپاه درنگ (فردوسی - ۱/۲۲۸)
قلعه، پناهگاهی که بر فراز کوه یا جای بلند ساخته شود، اورا، کلات، ملاذ، دژ، قلاط، دز، رخّ، پشلنگ، حصن، ابناخون، دیز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دیزی
تصویر دیزی
ظرف سفالی یا سنگی استوانه شکل که در آن آبگوشت طبخ می کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دیزی
تصویر دیزی
ظرف سفالین یا سنگی که در آن معمولاً آبگوشت پزند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دیزه
تصویر دیزه
((زِ))
رنگ، رنگ سیاه و کبود، اسبی که رنگش سیاه یا خاکستری باشد، دیزج، دیزک
فرهنگ فارسی معین
((زِ))
دستگاه موتورهای روغنی که به وسیله «دیزل» آلمانی اختراع گردیده و در آن ها انواع روغن و نفت را به جای بنزین به کار برند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دیزک
تصویر دیزک
رنگ، رنگ سیاه و کبود، اسبی که رنگش سیاه یا خاکستری باشد، دیزج، دیزه
فرهنگ فارسی معین
سیستم موتورهای روغنی که همه نوع روغن و نفت را میتوان به جای بنزین در آن ها مصرف کرد و قدرت آن ها از موتورهای بنزینی بیشتر است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دیز
تصویر دیز
رنگ، لون، رنگ خاکستری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیز
تصویر دیز
علامتی برای بالا بردن نت به یک نیم پرده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دیز
تصویر دیز
دیزه، اسب سیاه مایل به خاکستری، دیزج
قلعه، پناهگاهی که بر فراز کوه یا جای بلند ساخته شود، اورا، دژ، قلاط، ملاذ، رخّ، حصن، ابناخون، پشلنگ، دیزه، کلات، دز
فرهنگ فارسی عمید
((یِ))
یکی از علامات تغییردهنده که قبل از نوت ها گذاشته شود. این علامت صدای نوت را نیم پرده بالا برده آن را زیر می کند، مقابل بم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دیز
تصویر دیز
رنگ اسب یا استر، شبیه، مانند، دژ، قلعه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دیزج خلیل
تصویر دیزج خلیل
دیزه نام جایی است
فرهنگ لغت هوشیار