درستاران. شاگردانه باشد و آن درمی چند است که بعد از اجرت استاد به شاگرد دهند. (برهان) (آنندراج). نوداران. (اوبهی). این صورت کلمه در برهان و دیگر فرهنگها گویا غلط و صحیح آن دستاران باشد. (یادداشت مرحوم دهخدا). و رجوع به دستاران شود
درستاران. شاگردانه باشد و آن درمی چند است که بعد از اجرت استاد به شاگرد دهند. (برهان) (آنندراج). نوداران. (اوبهی). این صورت کلمه در برهان و دیگر فرهنگها گویا غلط و صحیح آن دستاران باشد. (یادداشت مرحوم دهخدا). و رجوع به دستاران شود
مکتب. (زمخشری) (دهار) (مهذب الاسماء) (منتهی الارب). مکتب خانه. مدرسه. دبستان. (جهانگیری). کتاب. (مهذب الاسماء) .دبستان است که مکتب خانه باشد. (برهان). مکتب خانه باشد و آن را دبستان نیز گویند. (جهانگیری). محل تعلیم. (فرهنگ فارسی معین). جای آموختن دبیری. مطلق مکتب: این پنج مهتر بدان خانه خطبه کردند و آن نامه که سلیمان نوشت بهر شهری آن نیز فصیح است... محمد بن جریر گوید که از فصیحی این نامه کودکان در دبیرستانها از بر کردند. (ترجمه طبری بلعمی). و من [خواجه عبدالغفار] سخت بزرگ بودم و به دبیرستان قرآن خواندن رفتمی. (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 113). چون از دبیرستان برخاستیم و مدتی برآمد در سنۀ 406 هجری قمری ما را [امیرمسعود را] ولیعهد خویش کرد [امیر محمود] . (تاریخ بیهقی). مردمان چون کودکان بیهشند وین دبیرستان علم است از حساب. ناصرخسرو. شغل کودک در دبیرستانش نیست جز که خواندن یا سؤال و یا جواب. ناصرخسرو. حجتی بپذیر برهانی ز من زیرا که نیست آن دبیرستان کلی را جز این جزوی گدا. ناصرخسرو. کتاب عین مسلم تراست از همه قوم همه صفات نبشتند در دبیرستان. امیر معزی. عقل را خواهی که ناگه در عقیلت نفکند گوش گیرش در دبیرستان الرحمان درآر. سنائی. و من آن یاد دارم و در عهد کودکی در دبیرستان معلم بودم به نیشابور. (تاریخ بیهق). ابجد نعت تو حاصل زان دبیرستان شود کاوستادش علم الانسان مالم یعلم است. انوری. دبیرستان کنم در هیکل روم کنم آیین مطران را مطرا. خاقانی. در دبیرستان خرسندی نوآموزی هنوز کودکی کن دم مزن چون مهرداری بر زبان. خاقانی. ساقی برخ ریحان جان خطش دبیرستان جان در ملک لب سلطان جان وز مشک طغرا داشته. خاقانی. از دبیرستان هندو آمده معنیش گیر اخوت کفرند یکسر دور ز اخوان الصفا. خاقانی. نقلست که چون مادرش بدبیرستان فرستادچون بسورۀ لقمان رسید و بان آیت رسید... که. (تذکره اولالیاء عطار). نقلست که شقیق در سمرقند مجلس می گفت روی بقوم کرد و گفت ای قوم اگر مرده اید به گورستان و اگر کودکید بدبیرستان واگر دیوانه اید بتیمارستان و اگر کافرید کافرستان و اگر بنده اید داد مسلمانی ازخود بستانید ای مخلوق پرستان. (تذکره الاولیاء عطار) .شافعی شش ساله بود که بدبیرستان می رفت و مادرش زاهده بود از بنی هاشم و مردم امانت بدو سپردندی. (تذکره الاولیاء). روزی شبلی در مسجدی شد تا دو رکعت نماز بگذارد و زمانی برآساید. در مسجد کودکان دبیرستان بودند. (قابوسنامه)، در تقسیمات آموزشی کشور مدرسه ای که دانش آموزان پس از گذراندن دورۀ تحصیلات شش سالۀ ابتدایی (دبستان) آنجا دانش اندوزند. دورۀ متوسطه. محل تحصیل پس از فراغت از تحصیلات دبستانی (ابتدایی) و پیش از آغاز تحصیلات دانشگاهی (عالی). مدرسه متوسطه، دفترخانه. (برهان). جای نویسندگان. دیوان. (آنندراج)
مکتب. (زمخشری) (دهار) (مهذب الاسماء) (منتهی الارب). مکتب خانه. مدرسه. دبستان. (جهانگیری). کتاب. (مهذب الاسماء) .دبستان است که مکتب خانه باشد. (برهان). مکتب خانه باشد و آن را دبستان نیز گویند. (جهانگیری). محل تعلیم. (فرهنگ فارسی معین). جای آموختن دبیری. مطلق مکتب: این پنج مهتر بدان خانه خطبه کردند و آن نامه که سلیمان نوشت بهر شهری آن نیز فصیح است... محمد بن جریر گوید که از فصیحی این نامه کودکان در دبیرستانها از بر کردند. (ترجمه طبری بلعمی). و من [خواجه عبدالغفار] سخت بزرگ بودم و به دبیرستان قرآن خواندن رفتمی. (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 113). چون از دبیرستان برخاستیم و مدتی برآمد در سنۀ 406 هجری قمری ما را [امیرمسعود را] ولیعهد خویش کرد [امیر محمود] . (تاریخ بیهقی). مردمان چون کودکان بیهشند وین دبیرستان علم است از حساب. ناصرخسرو. شغل کودک در دبیرستانش نیست جز که خواندن یا سؤال و یا جواب. ناصرخسرو. حجتی بپذیر برهانی ز من زیرا که نیست آن دبیرستان کلی را جز این جزوی گدا. ناصرخسرو. کتاب عین مسلم تراست از همه قوم همه صفات نبشتند در دبیرستان. امیر معزی. عقل را خواهی که ناگه در عقیلت نفکند گوش گیرش در دبیرستان الرحمان درآر. سنائی. و من آن یاد دارم و در عهد کودکی در دبیرستان معلم بودم به نیشابور. (تاریخ بیهق). ابجد نعت تو حاصل زان دبیرستان شود کاوستادش علم الانسان مالم یعلم است. انوری. دبیرستان کنم در هیکل روم کنم آیین مطران را مطرا. خاقانی. در دبیرستان خرسندی نوآموزی هنوز کودکی کن دم مزن چون مهرداری بر زبان. خاقانی. ساقی برخ ریحان جان خطش دبیرستان جان در ملک لب سلطان جان وز مشک طغرا داشته. خاقانی. از دبیرستان هندو آمده معنیش گیر اخوت کفرند یکسر دور ز اخوان الصفا. خاقانی. نقلست که چون مادرش بدبیرستان فرستادچون بسورۀ لقمان رسید و بان آیت رسید... که. (تذکره اولالیاء عطار). نقلست که شقیق در سمرقند مجلس می گفت روی بقوم کرد و گفت ای قوم اگر مرده اید به گورستان و اگر کودکید بدبیرستان واگر دیوانه اید بتیمارستان و اگر کافرید کافرستان و اگر بنده اید داد مسلمانی ازخود بستانید ای مخلوق پرستان. (تذکره الاولیاء عطار) .شافعی شش ساله بود که بدبیرستان می رفت و مادرش زاهده بود از بنی هاشم و مردم امانت بدو سپردندی. (تذکره الاولیاء). روزی شبلی در مسجدی شد تا دو رکعت نماز بگذارد و زمانی برآساید. در مسجد کودکان دبیرستان بودند. (قابوسنامه)، در تقسیمات آموزشی کشور مدرسه ای که دانش آموزان پس از گذراندن دورۀ تحصیلات شش سالۀ ابتدایی (دبستان) آنجا دانش اندوزند. دورۀ متوسطه. محل تحصیل پس از فراغت از تحصیلات دبستانی (ابتدایی) و پیش از آغاز تحصیلات دانشگاهی (عالی). مدرسه متوسطه، دفترخانه. (برهان). جای نویسندگان. دیوان. (آنندراج)
دهی است جزء دهستان فراهان بالا بخش فرمهین شهرستان اراک. محلی کوهستانی. سردسیر و دارای 486 تن سکنه است. آب آن از قنات و رود خانه سربند تأمین میشود محصول آنجا غلات، انگور، بن شن، پنبه، بادام، صیفی، سیب زمینی، شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی قالیچه، گلیم و جاجیم بافی است. راه مالرو دارد و از فرمهین اتومبیل میرود. در مزرعۀ اصفهانک خرابه های قدیمی مشاهده میشود و امامزاده دارد که بنای آن قدیمی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
دهی است جزء دهستان فراهان بالا بخش فرمهین شهرستان اراک. محلی کوهستانی. سردسیر و دارای 486 تن سکنه است. آب آن از قنات و رود خانه سربند تأمین میشود محصول آنجا غلات، انگور، بن شن، پنبه، بادام، صیفی، سیب زمینی، شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی قالیچه، گلیم و جاجیم بافی است. راه مالرو دارد و از فرمهین اتومبیل میرود. در مزرعۀ اصفهانک خرابه های قدیمی مشاهده میشود و امامزاده دارد که بنای آن قدیمی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)