جدول جو
جدول جو

معنی دبیرستان

دبیرستان((دَ رِ))
مدرسه ای که دانش آموزان در آن تحصیل کنند که بالاتر از دبستان و پایین تر از دانشگاه می باشد، مدرسه متوسطه
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با دبیرستان

دبیرستان

دبیرستان
محل تعلیم مکتب مدرسه، مدرسه ای که دانش آموزان در آن تحصیل کنند. و آن بالاتر از دبستان و پایین تر از دانشگاه است مدرسه متوسطه
فرهنگ لغت هوشیار

دبیرستان

دبیرستان
مدرسه ای که شاگردان پس از تمام کردن دورۀ راهنمایی در آنجا به تحصیل ادامه می دهند، مدرسۀ متوسطه
فرهنگ فارسی عمید

دبیرستان

دبیرستان
مکتب. (زمخشری) (دهار) (مهذب الاسماء) (منتهی الارب). مکتب خانه. مدرسه. دبستان. (جهانگیری). کتاب. (مهذب الاسماء) .دبستان است که مکتب خانه باشد. (برهان). مکتب خانه باشد و آن را دبستان نیز گویند. (جهانگیری). محل تعلیم. (فرهنگ فارسی معین). جای آموختن دبیری. مطلق مکتب: این پنج مهتر بدان خانه خطبه کردند و آن نامه که سلیمان نوشت بهر شهری آن نیز فصیح است... محمد بن جریر گوید که از فصیحی این نامه کودکان در دبیرستانها از بر کردند. (ترجمه طبری بلعمی). و من [خواجه عبدالغفار] سخت بزرگ بودم و به دبیرستان قرآن خواندن رفتمی. (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 113). چون از دبیرستان برخاستیم و مدتی برآمد در سنۀ 406 هجری قمری ما را [امیرمسعود را] ولیعهد خویش کرد [امیر محمود] . (تاریخ بیهقی).
مردمان چون کودکان بیهشند
وین دبیرستان علم است از حساب.
ناصرخسرو.
شغل کودک در دبیرستانش نیست
جز که خواندن یا سؤال و یا جواب.
ناصرخسرو.
حجتی بپذیر برهانی ز من زیرا که نیست
آن دبیرستان کلی را جز این جزوی گدا.
ناصرخسرو.
کتاب عین مسلم تراست از همه قوم
همه صفات نبشتند در دبیرستان.
امیر معزی.
عقل را خواهی که ناگه در عقیلت نفکند
گوش گیرش در دبیرستان الرحمان درآر.
سنائی.
و من آن یاد دارم و در عهد کودکی در دبیرستان معلم بودم به نیشابور. (تاریخ بیهق).
ابجد نعت تو حاصل زان دبیرستان شود
کاوستادش علم الانسان مالم یعلم است.
انوری.
دبیرستان کنم در هیکل روم
کنم آیین مطران را مطرا.
خاقانی.
در دبیرستان خرسندی نوآموزی هنوز
کودکی کن دم مزن چون مهرداری بر زبان.
خاقانی.
ساقی برخ ریحان جان خطش دبیرستان جان
در ملک لب سلطان جان وز مشک طغرا داشته.
خاقانی.
از دبیرستان هندو آمده معنیش گیر
اخوت کفرند یکسر دور ز اخوان الصفا.
خاقانی.
نقلست که چون مادرش بدبیرستان فرستادچون بسورۀ لقمان رسید و بان آیت رسید... که. (تذکره اولالیاء عطار). نقلست که شقیق در سمرقند مجلس می گفت روی بقوم کرد و گفت ای قوم اگر مرده اید به گورستان و اگر کودکید بدبیرستان واگر دیوانه اید بتیمارستان و اگر کافرید کافرستان و اگر بنده اید داد مسلمانی ازخود بستانید ای مخلوق پرستان. (تذکره الاولیاء عطار) .شافعی شش ساله بود که بدبیرستان می رفت و مادرش زاهده بود از بنی هاشم و مردم امانت بدو سپردندی. (تذکره الاولیاء). روزی شبلی در مسجدی شد تا دو رکعت نماز بگذارد و زمانی برآساید. در مسجد کودکان دبیرستان بودند. (قابوسنامه)، در تقسیمات آموزشی کشور مدرسه ای که دانش آموزان پس از گذراندن دورۀ تحصیلات شش سالۀ ابتدایی (دبستان) آنجا دانش اندوزند. دورۀ متوسطه. محل تحصیل پس از فراغت از تحصیلات دبستانی (ابتدایی) و پیش از آغاز تحصیلات دانشگاهی (عالی). مدرسه متوسطه، دفترخانه. (برهان). جای نویسندگان. دیوان. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا

دیرستان

دیرستان
دهی است از بخش قشم شهرستان بندرعباس با 259 تن سکنه. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا

ببیلستان

ببیلستان
یکی از سه قبیله که در ده مرکی نشینند از خلخ. (از حدود العالم چ طهران)
لغت نامه دهخدا

خیبرستان

خیبرستان
حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام ستانندۀ قلعۀ خیبر. چه آن حضرت در فتح خیبر دلاوریهای بسیار کرد. (یادداشت بخط مؤلف) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

طخیرستان

طخیرستان
لغتی است در طخارستان. یاقوت در ذیل کلمه طخارستان گوید: و یقال طخیرستان. (معجم البلدان چ مصر ج 6 ص 31) : و خبر ورود او (ایلک) بطخیرستان، بسلطان رسید. (ترجمه تاریخ یمینی خطی نسخۀ کتاب خانه مؤلف ص 266 و چاپی ص 297). رجوع به ایران باستان ج 3 ص 2557 شود
لغت نامه دهخدا