جدول جو
جدول جو

معنی دویده - جستجوی لغت در جدول جو

دویده
(دَ دَ / دِ)
شتافته. به شتاب رفته. این کلمه مانند بسیاری از افعال لازم فارسی از قبیل گذشته و رفته، صیغۀ صفت مفعولی است به معنی صفت فاعلی که کاری را در گذشته انجام داده است. (یادداشت لغتنامه). کسی که به سرعت و عجله رفته باشد. (از ناظم الاطباء).
- امثال:
راه دویده و پوزار دریده. (یادداشت مؤلف) ، (اصطلاح بنایی) کج. با قناس: نبش این آجر دویده است. این نیمه نبشش دویده است. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
دویده
(دُ وَ دَ)
تصغیر دوده، کرمک. (یادداشت مؤلف). رجوع به دوده شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آویده
تصویر آویده
(دخترانه)
مشتاق، خواهان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از دویره
تصویر دویره
خانقاه، بنایی برای عبادت، ریاضت، اجتماع، سماع و زندگی درویشان و صوفیان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دوشیده
تصویر دوشیده
گاو یا گوسفند که شیرش را دوشیده باشند، شیر بیرون کشیده از پستان گاو یا گوسفند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دریده
تصویر دریده
پاره شده، چاک خورده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دمیده
تصویر دمیده
وزیده، روییده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دونده
تصویر دونده
آنکه می دود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از درویده
تصویر درویده
دروشده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دویدن
تصویر دویدن
با شتاب رفتن، تند رفتن، رفتن با شتاب و سرعت، پو گرفتن، پوییدن، تاختن، تکیدن، چرویدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جویده
تصویر جویده
چیزی که زیر دندان نرم شده باشد، کنایه از نامفهوم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دوسیده
تصویر دوسیده
چسبیده، چیزی که به چیز دیگر چسبیده باشد، برای مثال چو الماس دوسیده شد بر کباب / به جنبش درآمد ز هر سو عقاب (نظامی۶ - ۱۱۱۸)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دوشیده
تصویر دوشیده
شیر بیرون کشیده (پستان زن گاو و گوسفند و غیره)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دمیده
تصویر دمیده
پف کرده، فوت کرده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دنیده
تصویر دنیده
روان با شوکت و خشمت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جویده
تصویر جویده
زیر دندان نرم و خرد شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دودیه
تصویر دودیه
پیچک پاپیتال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دواده
تصویر دواده
یک کرم ریزه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دونده
تصویر دونده
آنکه بدود کسی که بشتاب بدود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دویدن
تصویر دویدن
بسرعت و شتابان رفتن، رفتن با تعجیل، تند رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دهیده
تصویر دهیده
داده شده، بخشش از طرفین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نویده
تصویر نویده
جنبیده حرکت کرده، لرزیده. ناله کرده زاری کرده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درویده
تصویر درویده
درو کرده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دوسیده
تصویر دوسیده
چسبیده، ملصق برای مکیدن، وابسته (بدیگری)، لغزیده، معقد لخته شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دریده
تصویر دریده
پاره کرده، شکافته چاک کرده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دریده
تصویر دریده
((دَ دِ))
پاره شدن، بی شرم، پررو
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دویدن
تصویر دویدن
((دَ دَ))
رفتن به تعجیل، شتابان تاختن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دمیده
تصویر دمیده
((دَ دِ))
فوت کرده، پف کرده، وزیده، روییده، طلوع کرده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جویده
تصویر جویده
((جَ دِ))
آن چه که زیر دندان نرم و خرد شده باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از داویده
تصویر داویده
مدعا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دویدن
تصویر دویدن
Run, Scuttle
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از دونده
تصویر دونده
Runner
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از دویدن
تصویر دویدن
бегать , спешить
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از دونده
تصویر دونده
бегун
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از دویدن
تصویر دویدن
laufen, eilen
دیکشنری فارسی به آلمانی