جدول جو
جدول جو

معنی دوشش - جستجوی لغت در جدول جو

دوشش
تحلب دوشش داشتن (تاج المصادر)، (نرد) آوردن دو تاس که هر یک شش خال داشته باشد جفت شش
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دوسش
تصویر دوسش
آدهسیون
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پوشش
تصویر پوشش
حجاب، جلد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کوشش
تصویر کوشش
تلاش، سعی، اهتمام، اجتهاد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پوشش
تصویر پوشش
پوششی که برای در معرض دید قرار نگرفتن بخشی از صحنه یا دیده شدن بخش خاصی از صحنه در دوربینهای غیر دیجیتالی تعبیه می شود، مانند نمای نقطه نظر بازیگری که با دوربین به جایی نگاه می کند. این تمهیدات اکنون دردوربینهای دیجیتالی تعبیه شده است
فرهنگ اصطلاحات سینمایی
تصویری از دوشک
تصویر دوشک
پارسی تازی گشته دوشک تشک توشک تشک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دوشق
تصویر دوشق
خانه میانگین سراچه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دوشس
تصویر دوشس
فرانسوی والا زن میرو زن دوک زوجه دوک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دوشا
تصویر دوشا
شیره (مطلقا)، شیره انگور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جوشش
تصویر جوشش
جوش داشتن جوشیدن بجوش آمدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پوشش
تصویر پوشش
حجاب، عمل پوشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دوشس
تصویر دوشس
عنوان اشرافی زنانه در اروپا، همسر دوک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جوشش
تصویر جوشش
به جوش آمدن، کنایه از هیجان، گرمی، کنایه از رابطۀ محبت آمیز داشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پوشش
تصویر پوشش
پوشاندن چیزی، هر چیز که روی چیز دیگر را بپوشاند، پوشاک، لباس، چادر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کوشش
تصویر کوشش
عمل کوشیدن، سعی و جهد کردن، اجتهاد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پوشش
تصویر پوشش
((ش ِ))
پوشیدن، جامه، لباس، پرده، حجاب، سقف خانه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جوشش
تصویر جوشش
((ش))
عمل جوشیدن، خونگرمی، مهربانی، سازش، همدمی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دوشه
تصویر دوشه
((ش))
ظرفی که در آن شیر بدوشند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دوشک
تصویر دوشک
((شَ))
توشک، تشک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دوشس
تصویر دوشس
((ش))
زن دوگ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دوشا
تصویر دوشا
((سَ دِ))
دوشنده، قابل دوشیدن، هر حیوانی که شیر دهد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کوشش
تصویر کوشش
((ش))
کوشیدن، سعی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دوشک
تصویر دوشک
نهالی، بستر، زیرانداز آکنده از پشم یا پنبه که روی زمین یا تختخواب می اندازند و بالای آن می خوابند، برخوابه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کوشش
تصویر کوشش
تلاش، جد و جهد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دوشا
تصویر دوشا
دوشنده، دوشیدنی، برای مثال ز گاوان صدوسی هزار از شمار / ز میشان دوشا هزاران هزار (اسدی - ۳۶۵)، گاو یا گوسفند که شیر بدهد و شیر او را بدوشند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دوشه
تصویر دوشه
ظرف شیر دوشیدن، ظرفی که در آن شیر بدوشند، گاودوش، گاودوشه، کاویش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پوشش
تصویر پوشش
Disguise, Encasement, Encompassment, Envelopment
دیکشنری فارسی به انگلیسی
маскировка , покрытие , охват , обертка
دیکشنری فارسی به روسی
Verkleidung, Abdeckung, Umhüllung
دیکشنری فارسی به آلمانی
маскування , покриття , охоплення , обгортання
دیکشنری فارسی به اوکراینی
przebranie, pokrycie, otoczenie, opakowanie
دیکشنری فارسی به لهستانی
伪装 , 覆盖 , 包围 , 包装
دیکشنری فارسی به چینی
disfarce, revestimento, envolvimento
دیکشنری فارسی به پرتغالی
travestimento, rivestimento, avvolgimento
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
disfraz, recubrimiento, envolvimiento
دیکشنری فارسی به اسپانیایی