جدول جو
جدول جو

معنی دوسنگال - جستجوی لغت در جدول جو

دوسنگال
(دُ سَ)
دهی است از دهستان سلطانیۀ بخش مرکزی شهرستان زنجان. دارای 209 تن سکنه. آب آن از رودخانه و چشمه تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پوستگال
تصویر پوستگال
پوست زیر دنبۀ گوسفند، پوست دنبۀ گوسفند که پشکل از آن آویخته باشد، برای مثال دوستی کز پی پیاله کنند / بدل دنبه پوستگاله کنند (سنائی - مجمع الفرس - پوستگاله)
فرهنگ فارسی عمید
(سِ نِ)
کشور سنگال جمهوری است و در آفریقای غربی در جنوب رود سنگال است. مساحت آن 200000 کیلومتر مربع است و 2214000 تن سکنه دارد. پایتخت آن داکار و شهرهای عمده آن سن لویی، روفیسک، کائولاک، تیس، دیوربل، گره و زیگنشور. قسمت اعظم سنگال از دشتهای پست (تا 200 متر) تشکیل شده که بوسیلۀ شطوط سنگال: سالوم گامبی و کازامانس مشروب میگردد. محصول عمده پستۀ زمینی، پنبه، ذرت، و برنج است. فرانسویان از سال 1697 -1723 میلادی در آنجا مستعمره ای تشکیل دادند و آن سرزمین تا سال 1961 میلادی جزو مستعمرات فرانسه بود. اکنون جزوجامعۀ کشورهای فرانسوی است. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
دهی است از دهستان جاوید بخش فهلیان و ممسنی شهرستان کازرون واقع در 18000 گزی خاور فهلیان و جنوب رود خانه شور. دامنه و گرمسیر مالاریایی است. سکنۀ آن 132 تن است. آب آن از رود خانه شور و چشمه تأمین می شود. محصول آن غلات و حبوب و برنج و شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7). سه فرسخ میانۀ جنوب ومشرق فهلیان است. (فارسنامۀ ناصری گفتار2 ص 303)
لغت نامه دهخدا
(دَ سَ)
نام قریه ای است بر دروازۀ شهر مرو، که به سنجان شهرت دارد. (از معجم البلدان، ذیل سنجان). و رجوع به سنجان شود
لغت نامه دهخدا
محبوب و معشوق، (ناظم الاطباء)، دوست، دوستکام، خلیل، حبیب، معشوقه، (یادداشت مؤلف) : ضمد، دو دوستگان به هم داشتن، (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی)، دو دوستگان به هم داشتن، یعنی اتخاذ المراءه خلیلین، (مجمل اللغه) :
کسی را چو من دوستگانی چه باید
که دل شاد دارد به هر دوستگانی،
فرخی،
دوستگان دست بر آورد و بدرید نقاب
از پس پرده برون آمد با روی چو ماه،
منوچهری،
عاشق از غربت بازآمده با چشم پرآب
دوستگان را به سرشک مژه برکرد ز خواب،
منوچهری،
اگر نه آشنا نه دوستگانم
چنان پندار کامشب میهمانم،
(ویس و رامین)،
ندیدم چون تو رسوا مهربانی
نه همچون دوستگانت دوستگانی،
(ویس و رامین)،
- دوستگان گرفتن، معشوق گرفتن، معشوقه گرفتن، به شاهدی دل بستن:
بسی دیدم به گیتی مهربانان
گرفته گونه گونه دوستگانان،
(ویس و رامین)،
، عاشق دوست، دلداده، (یادداشت مؤلف) : چون سر از توبره بیرون گرفتندزن نگاه کرد سر دوستگان خود دید، درماند و رنگ رویش بگردید، (اسکندرنامه نسخۀ نفیسی)
لغت نامه دهخدا
(نِ)
دوربین. (ناظم الاطباء). آنکه به دور نگاه کند و بیند: شیان، مرد دوربین و دورنگاه. (یادداشت مؤلف). رجوع به دوربین شود
لغت نامه دهخدا
(دُ لِ)
دهی است از دهستان قلعه شاهین سرپل زهاب شهرستان قصر شیرین. واقع در 7هزارگزی سرپل ذهاب کنار راه فرعی کلاوه. سکنه آن 210 تن و آب آن از سراب قلعه شاهین است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
مرکّب از: دنگ، آلت برنج کوبی + ال، پسوند نسبت، اسب درازگردن بی اندام. (آنندراج) ، سخت فراخ و بزرگ: اتاقی دنگال، خانه سخت فراخ. اتاقی بغایت فراخ و بزرگ با سقفی بلند. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
پوست بی موی که زیر دنبۀ گوسفند و زیر مقعد گوسفند باشد، (از برهان)، پوستگاله، پوست دبر گوسفند که سرگین ازمویهای آن آویخته است، (برهان)، حمیره:
از غلام آنکه زی عیال آید
او ز دنبه بپوستگال آید،
سنائی
لغت نامه دهخدا
تصویری از پوستگال
تصویر پوستگال
پوست بی موی که زیر دنبه گوسفند باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دوستگان
تصویر دوستگان
محبوب و معشوق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دورنگاه
تصویر دورنگاه
دوربین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دورنگار
تصویر دورنگار
((نِ))
فکس، دورنگار (واژه فرهنگستان)، دستگاهی برای مخابره تصویر نامه و اسناد و آن چه روی کاغذ آمده باشد، دورنویس، نمابر، پست تصویری، فاکس
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دوستگان
تصویر دوستگان
((تَ))
معشوق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دنگال
تصویر دنگال
((دَ))
وسیع، جادار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دورنگار
تصویر دورنگار
فاکس، فکس
فرهنگ واژه فارسی سره
از توابع گیل خواران شهرستان قائم شهر
فرهنگ گویش مازندرانی
محل شیر دوشی گوسفندان
فرهنگ گویش مازندرانی