جدول جو
جدول جو

معنی دوابه - جستجوی لغت در جدول جو

دوابه(دُ بَ)
پرده و غشاء و پوست نازک. (ناظم الاطباء). اما جای دیگر دیده نشد
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دولابه
تصویر دولابه
دولاب، چرخ چاه، چرخ چوبی با دول و ریسمان که با آن آب از چاه می کشند، گنجه و اشکاف کوچک دردار که توی دیوار درست می کنند، دولابه، آسمان، چرخ، فلک، آنچه بر محوری بچرخد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ذوابه
تصویر ذوابه
ناصیه، موی بالای پیشانی، موی پیش سر، بلند و بالا از هر چیز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دواره
تصویر دواره
پرگار، وسیله ای دو شاخه که بر یک سر آن مداد یا نوک مداد قرار دارد و برای کشیدن دایره و اندازه گیری خط های مستقیم استفاده می شود، پرگر، بردال، پردال، فرکال
فرهنگ فارسی عمید
(ثَ بَ)
یک ثواب، یکی منج انگبین. یک نحل
لغت نامه دهخدا
(ثَ بَ)
ابوالحسین از آل ثوابه بن یونس. او در قرن چهارم میزیست و با ابن الندیم مؤلف کتاب الفهرست معاصر بود. او راست: کتاب رسائل. (ابن الندیم)
لغت نامه دهخدا
(ثَ بَ)
درب ثوابه در بغداد است. (مراصد الاطلاع)
لغت نامه دهخدا
(خوا / خا بَ / بِ)
منسوب بخواب وهمیشه به صورت ترکیب استعمال شود. (ناظم الاطباء).
- همخوابه، هم فراش. هم بستر. هم مضجع:
خسرو آن است که در صحبت او شیرین است
در بهشت است که همخوابۀ حورالعین است.
سعدی (بدایع).
- ، همسر. زوجه:
چو بیرون رود جوهر جان ز تن
گریزی ز همخوابۀ خویشتن.
نظامی.
کراخانه آباد و همخوابه دوست
خدا را برحمت نظر سوی اوست.
سعدی (بوستان)
لغت نامه دهخدا
(تَ بَ)
نام مبارزی است تورانی که پسر او برته نام داشت. (برهان) (آنندراج) (از شرفنامۀ منیری) (از ناظم الاطباء). نام پهلوانی ایرانی. (از فهرست ولف) :
ز تخم توابه چو هشتاد وپنج
سواران رزم و نگهدار گنج.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(دَرْ را بَ / بِ)
درابه. تخته ای است که آسیابانان در پیش آب گذارند تا آب بطرف دیگر نرود و آن را دردابه و دررادۀ آسیا نیز گویند. (لغت محلی شوشتر)
لغت نامه دهخدا
(دَ / دُ بَ)
دلیری بر حرب و بر هر کار. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(تَ یَ)
راندن و دفع. (از اقرب الموارد). دعب. و رجوع به دعب شود، مزاح کردن. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب). دعب. و رجوع به دعب شود
لغت نامه دهخدا
(دُ بَ)
بازی و مزاح. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). طیبت. مزاح. لاغ. خوش طبعی. (یادداشت مرحوم دهخدا) ، گفتار مضحک و خنده آور، حمق وحماقت و نادانی. (از اقرب الموارد) ، مورچه ای است سیاه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(دَعْ عا بَ)
مرد بامزاح. (منتهی الارب). شخص بسیار لعب و مزاح، تاء آن مبالغه راست. (از اقرب الموارد). مزّاح. لوده. دعّاب. و رجوع به دعاب شود
لغت نامه دهخدا
(بَ / بِ)
دولاب و چرخ آب کشی. (از آنندراج) (از برهان) (ناظم الاطباء) :
چو گردد ز دولابۀ نال سیر
رسن بسته درگردن آید به زیر.
نظامی.
، گنجینۀ کوچک. (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از برهان)
لغت نامه دهخدا
(دُ وَ بَ)
مصغر دابه. (ناظم الاطباء). تصغیر دابه. جمنده. جانورک. (یادداشت مؤلف). و رجوع به دابه شود
لغت نامه دهخدا
(شَ بَ)
شهرکی است در طرف وادی ضروان از سمت جنوب و از آنجا تا صنعاء چهار میل راه است. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(بِ بَ)
دربانی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
میخائیل از مردم دمشق و نزیل بیروت و از دانشمندان زمان خود بود. او راست ’التقویم العالم لخمسه آلاف عام’ که در مطبعۀ الهلال به سال 1892 میلادی چاپ شده است. (معجم المطبوعات ج 1)
لغت نامه دهخدا
تصویری از درابه
تصویر درابه
دلیری بر حرب و بر هر کار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صوابه
تصویر صوابه
رشک رشک (گویش گیلکی و بلوچی) تخم شپش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توابه
تصویر توابه
رسوائی و عار و حیاء
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دبابه
تصویر دبابه
تانک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جوابه
تصویر جوابه
پاسخک گوشه ای در سه گاه زبانزد خنیا گوشه ای در سه گاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دواده
تصویر دواده
یک کرم ریزه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دواره
تصویر دواره
پرگار، چرخنده گردنده مونث دوار، پرگار، هاله ماه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دواسه
تصویر دواسه
گروه مردم گروزه
فرهنگ لغت هوشیار
تسمه ای که بدان قمار بازند، دارویی است خوشبو و آن اشنان است که در مشک خشک کنند شیبه العجوز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دوامه
تصویر دوامه
باد بر بازیچه ای است فرفره، گرداب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دوایه
تصویر دوایه
کبود دندانی، سر شیر، پوسته پوست تنک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دنابه
تصویر دنابه
کوتاه بالا مرد
فرهنگ لغت هوشیار
پیشانی، رستنگاه موی، گیسو، دستگیره شمشیر، گیس از چهره های سپهری، بالا -7 بالا نشینی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دعابه
تصویر دعابه
مزاح کردن شوخی کردن، مداعبت شوخی کردن لاغ گفتن، شوخی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دعابه
تصویر دعابه
((دَ عّ بِ یا بَ))
مداعبت، شوخی کردن، لاغ گفتن، شوخی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دوانه
تصویر دوانه
((دَ نِ))
شتابان، دوان
فرهنگ فارسی معین