دولاب، چرخ چاه، چرخ چوبی با دول و ریسمان که با آن آب از چاه می کشند، گنجه و اشکاف کوچک دردار که توی دیوار درست می کنند، دولابه، آسمان، چرخ، فلک، آنچه بر محوری بچرخد
شاگردانی که آنان را در قراول میگذارند. (ناظم الاطباء). قراول که عرب طلایع گوید: انجم رخشان که شب با مشعله بهر پاس خلوتت دالابه است. ؟ (از شعوری ج 1 ص 426). اما در فرهنگهای در دسترس نبود
میوۀ سرخ رنگ و میخوش شبیه به سیب کوچک که هم در باغ بهم میرسد و هم در جنگل و دارای یک هسته و طعمش مانند آلوی رسیده میخوش است. و عیزران نوعی از آن است. (یادداشت مؤلف) (از برهان) (از فرهنگ جهانگیری). کوژ. روف. تمشک. گیل سرخ. آنج. (یادداشت مؤلف). زعرور. (بحر الجواهر) : دولانۀ سرخ بوستانی نیک است به معده و جگرهم. یوسفی طبیب (از آنندراج). حفص، خستۀ نبق و دولانه و مانند آن. (منتهی الارب)
منسوب و متعلق به دولاب، (ناظم الاطباء)، دوار، گردان، گِرد گرد، - چنبر دولابی، آسمان: نگرید آبی و آن رنگ رخ آبی گشته از گردش این چنبر دولابی، منوچهری، - حرکت دولابی، چرخیدن چنانکه دولاب یعنی چرخ چاه، - سپهر دولابی، آسمان: بس بگردید و بس بخواهد گشت بر سر ما سپهر دولابی، سعدی، - فلک دولابی، چرخ دولابی، آسمان، ، دولاب باز، مرد مفرط در معامله به ادای وجه، (از آنندراج) منسوب به دولاب که از دیه های ری است، (از الانساب سمعانی)
دهی است از دهستان ویسه بخش مریوان شهرستان سنندج در 15هزارگزی باختر دژ شاهپور و 3هزارگزی مرز ایران و عراق با 100 تن سکنه، آب آن از چشمه و قنات و راه آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)