- دهش
- عطا، ابتار
معنی دهش - جستجوی لغت در جدول جو
- دهش
- بخشش و عطا و کرم متحیر و عقل رفته
- دهش
- متحیر شدن، سرگشته شدن، رفتن عقل از عشق یا از بی خودی
- دهش
- بخشش، عطا، کرم، بخشیدن چیزی به کسی، بذل، اعطا، احسان، عطیّه، جدوا، داشاد، داشات، داشن، دهشت، منحت، داد و دهش، جود، سماحت، فغیاز، برمغاز، بغیاز، صفد، عتق
- دهش ((دِ هِ))
- بخشش، کرم
- دهش ((دَ هَ))
- سطوت خاصی است که خرد محب را از جهت هیبت محبوب خود مصدوم کند
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
حیرت و سراسیمگی
سراسیمگی از شرم یا ترس، حیرت، سرگشتگی
بخشش، عطا، کرم، دهش، بخشیدن چیزی به کسی، داشن، منحت، جود، داشاد، جدوا، داشات، بغیاز، صفد، داد و دهش، فغیاز، برمغاز، عطیّه، بذل، سماحت، احسان، اعطا، عتق
((دَ شَ))
فرهنگ فارسی معین
سرگشتگی، حیرت، تعجب، شگفتی، اضطراب، ترس، خوف. («دهش» از عربی به معنی سرگشتگی، حیرت، سراسیمگی)
چیزی که باعث سرگشتگی و حیرت می شود، دهشت آور، حیرت انگیز
شگفت آور، هاژیگر (هاژی حیرت) در دهشت اندازنده دهشت آور حیرت آور
آنوال
وحشتناک
تروریسم
تروریست
ترسناک خوفناک ترس آور
بیم انگیز ترس آور وحشت انگیز
سرگشته، شیفته
قرار، وضع
نوعی خیار باریک و دراز
دمیدن
در اصطلاح عامیانه، شخص سست و بلند قد
تاریکی
عوض کردن
داد و دهش
حس، احساس
خردمند، عاقل
هر قسمت ده تائی از چیزی
یک صد متر مربع (گویش گیلکی)
جمع دهان، مخف دهان، دهان و فم و با لفظ شکستن و شستن و دوختن و باز کردن و واکردن و گشادن مستعمل، تنگ حوصله، غنچه، لعل، نون تنوین، صبح از تشبیهات اوست نفاق کردن