دمسنجک. عایشۀ لب جو. دم جنبانک. (یادداشت مؤلف) : سیمرغ به دمسنجه پنجه نکند رنجه او کبک گه لنجه من باز گه جولان. خاقانی. و رجوع به دم جنبانک شود، نوعی از ابابیل که چون بر زمین افتد نتواند برخیزد، و آن را بادخورک نیز گویند. (از برهان) (از آنندراج) (ناظم الاطباء). رجوع به دمسیجه شود
دمسنجک. عایشۀ لب جو. دم جنبانک. (یادداشت مؤلف) : سیمرغ به دمسنجه پنجه نکند رنجه او کبک گه لنجه من باز گه جولان. خاقانی. و رجوع به دم جنبانک شود، نوعی از ابابیل که چون بر زمین افتد نتواند برخیزد، و آن را بادخورک نیز گویند. (از برهان) (از آنندراج) (ناظم الاطباء). رجوع به دمسیجه شود
دم جنبانک، پرندۀ کوچک خاکستری رنگ و به اندازۀ گنجشک که بیشتر در کنار آب می نشیند و پشه و مگس صید می کند و غالباً دم خود را تکان می دهد دم بشکنک، دمتک، دم سنجه، دم سیچه، سریچه، سیسالنگ، شیشالنگ، کراک، آبدارک، گازرک
دُم جُنبانَک، پرندۀ کوچک خاکستری رنگ و به اندازۀ گنجشک که بیشتر در کنار آب می نشیند و پشه و مگس صید می کند و غالباً دم خود را تکان می دهد دُم بِشکَنَک، دُمتَک، دُم سَنجه، دُم سیچه، سَریچه، سیسالَنگ، شیشالَنگ، کَراک، آبدارَک، گازُرَک
دم جنبانک، پرندۀ کوچک خاکستری رنگ و به اندازۀ گنجشک که بیشتر در کنار آب می نشیند و پشه و مگس صید می کند و غالباً دم خود را تکان می دهد دم بشکنک، دمتک، دم سیجه، دم سیچه، سریچه، سیسالنگ، شیشالنگ، کراک، آبدارک، گازرک
دُم جُنبانَک، پرندۀ کوچک خاکستری رنگ و به اندازۀ گنجشک که بیشتر در کنار آب می نشیند و پشه و مگس صید می کند و غالباً دم خود را تکان می دهد دُم بِشکَنَک، دُمتَک، دُم سیجه، دُم سیچه، سَریچه، سیسالَنگ، شیشالَنگ، کَراک، آبدارَک، گازُرَک
کسی که باد در چیزی بدمد، باد کننده، وزنده، کنایه از خروشنده، خشمگین، برای مثال بزد دست سهراب چون پیل مست / چو شیر دمنده ز جا دربجست (فردوسی - ۲/۱۸۲ حاشیه)، از دمیدن
کسی که باد در چیزی بدمد، باد کننده، وزنده، کنایه از خروشنده، خشمگین، برای مِثال بزد دست سهراب چون پیل مست / چو شیر دمنده ز جا دربجست (فردوسی - ۲/۱۸۲ حاشیه)، از دمیدن
چسبنده و ملصق. (ناظم الاطباء). چسبنده باشد. (برهان). چفسان و چفسنده. (شرفنامۀ منیری). لزج. (دهار). لازق. لازب. چسبان. چسبناک. (یادداشت مؤلف). شلک، گلی بود سیاه و دوسنده. (لغت فرس اسدی) : و دیگر جای فرمود: انا خلقناهم من طین لازب (قرآن 11/37) و به تازی طین گل باشد و لازب چیزی باشد دوسنده. (ترجمه تاریخ طبری بلعمی). و بر ظاهر او (بر ظاهر سقمونیا) تریی است دوسنده. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). تلزج، دوسنده بودن. (منتهی الارب) (تاج المصادر بیهقی). لزوب، لزب، دوسنده شدن. (دهار)، گل چسبنده، زمین لغزنده. (از ناظم الاطباء) (برهان) (آنندراج). زمین لخشان. (از شرفنامۀ منیری). چسبناک و لغزنده (زمین)، منحنی و کج، ملحوظ و شوریده، کوفته و فرسوده. (ناظم الاطباء)
چسبنده و ملصق. (ناظم الاطباء). چسبنده باشد. (برهان). چفسان و چفسنده. (شرفنامۀ منیری). لزج. (دهار). لازق. لازب. چسبان. چسبناک. (یادداشت مؤلف). شلک، گلی بود سیاه و دوسنده. (لغت فرس اسدی) : و دیگر جای فرمود: انا خلقناهم من طین لازب (قرآن 11/37) و به تازی طین گل باشد و لازب چیزی باشد دوسنده. (ترجمه تاریخ طبری بلعمی). و بر ظاهر او (بر ظاهر سقمونیا) تریی است دوسنده. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). تلزج، دوسنده بودن. (منتهی الارب) (تاج المصادر بیهقی). لزوب، لزب، دوسنده شدن. (دهار)، گل چسبنده، زمین لغزنده. (از ناظم الاطباء) (برهان) (آنندراج). زمین لخشان. (از شرفنامۀ منیری). چسبناک و لغزنده (زمین)، منحنی و کج، ملحوظ و شوریده، کوفته و فرسوده. (ناظم الاطباء)
میزان الحراره. اسبابی برای اندازه گیری دما. هر یک از خواص فیزیکی یک ماده را که تابع دمای آن باشد می توان برای اندازه گیری دما بکار برد، از آن جمله است حجم یک مایع یا گاز در تحت فشار ثابت فشار یک گاز در صورت ثابت بودن حجم آن، مقاومت برقی یک جسم هادی، خواص گرمای برقی و غیره. دماسنج معمولی جیوه ای مبتنی بر انبساط ظاهری جیوه با ازدیاد دماست، و اساساً مرکب از لولۀ نازکی است که یک انتهایش بسته است و انتهای دیگرش به مخزن یا حبابی منتهی می شود، مخزن و قسمتی از لوله محتوی جیوه است. مدرج کردن اسباب بر اساس درجه بندی دماست، مثلاً در درجه بندی رایج صدبخشی مخزن و لوله را یک بار در یخ مذاب فرومی برند و نقطۀ تعادل سطح جیوه را صفر (0) نشان میکنند، سپس مخزن و لوله را در بخار آب جوشان در تحت فشار جو فرومی برند و سطح تعادل را 100 نشان میکنند، بالاخره فاصله بین درجات 0 تا 100 را به 100 قسمت متساوی تقسیم می کنند. بر حسب بالارفتن یا پایین آمدن دما، سطح جیوه در لوله بالا یا پایین میرود و درجۀ تغییر تعادل سطح جیوۀ دما را نشان می دهد. در اندازه گیری دماهای پست، به جای جیوه، الکل، اتر یا تولوئن بکار می برند. دماسنجهای گازی دمارا به وسیلۀ تغییراتی که به سبب تغییرات دما عارض حجم گازی که فشارش ثابت است می شود، اندازه میگیرند. دماسنج بیشینه ای دماسنجی است که پس از سرد شدن هم درجۀ نظیر حد اعلایی را که دما به آن رسیده است نشان میدهد، دماسنج طبی که معمولاً آن را درجه می خوانند و درجات آن از 32 تا 44 صدبخشی (در حدود دمای بدن در حال عادی) است و هر درجه ای به 10 عشر تقسیم شده است، از اقسام دماسنج بیشینه ای است. از جنبۀ تاریخی، گالیله و سانکتوریوس دماسنجهایی اختراع کردند. متجاوز از یک قرن بعد، سه نوع دماسنج فارنهایت، رئومور، و سلسیوس یا صدبخشی اختراع شد، که هنوز رایج ترین دماسنجهاست. اولی را فارنهایت (به سال 1714 میلادی) و دومی را رئومور (به سال 1730 میلادی) و سومی را سلسیوس اختراع کرد (احتمالاً در 1742 میلادی). (از دایرهالمعارف فارسی)
میزان الحراره. اسبابی برای اندازه گیری دما. هر یک از خواص فیزیکی یک ماده را که تابع دمای آن باشد می توان برای اندازه گیری دما بکار برد، از آن جمله است حجم یک مایع یا گاز در تحت فشار ثابت فشار یک گاز در صورت ثابت بودن حجم آن، مقاومت برقی یک جسم هادی، خواص گرمای برقی و غیره. دماسنج معمولی جیوه ای مبتنی بر انبساط ظاهری جیوه با ازدیاد دماست، و اساساً مرکب از لولۀ نازکی است که یک انتهایش بسته است و انتهای دیگرش به مخزن یا حبابی منتهی می شود، مخزن و قسمتی از لوله محتوی جیوه است. مدرج کردن اسباب بر اساس درجه بندی دماست، مثلاً در درجه بندی رایج صدبخشی مخزن و لوله را یک بار در یخ مذاب فرومی برند و نقطۀ تعادل سطح جیوه را صفر (0) نشان میکنند، سپس مخزن و لوله را در بخار آب جوشان در تحت فشار جو فرومی برند و سطح تعادل را 100 نشان میکنند، بالاخره فاصله بین درجات 0 تا 100 را به 100 قسمت متساوی تقسیم می کنند. بر حسب بالارفتن یا پایین آمدن دما، سطح جیوه در لوله بالا یا پایین میرود و درجۀ تغییر تعادل سطح جیوۀ دما را نشان می دهد. در اندازه گیری دماهای پست، به جای جیوه، الکل، اتر یا تولوئن بکار می برند. دماسنجهای گازی دمارا به وسیلۀ تغییراتی که به سبب تغییرات دما عارض حجم گازی که فشارش ثابت است می شود، اندازه میگیرند. دماسنج بیشینه ای دماسنجی است که پس از سرد شدن هم درجۀ نظیر حد اعلایی را که دما به آن رسیده است نشان میدهد، دماسنج طبی که معمولاً آن را درجه می خوانند و درجات آن از ْ32 تا ْ44 صدبخشی (در حدود دمای بدن در حال عادی) است و هر درجه ای به 10 عشر تقسیم شده است، از اقسام دماسنج بیشینه ای است. از جنبۀ تاریخی، گالیله و سانکتوریوس دماسنجهایی اختراع کردند. متجاوز از یک قرن بعد، سه نوع دماسنج فارنهایت، رئومور، و سلسیوس یا صدبخشی اختراع شد، که هنوز رایج ترین دماسنجهاست. اولی را فارنهایت (به سال 1714 میلادی) و دومی را رئومور (به سال 1730 میلادی) و سومی را سلسیوس اختراع کرد (احتمالاً در 1742 میلادی). (از دایرهالمعارف فارسی)
دمسیچه. صعوه و گازرک و گواک. (ناظم الاطباء). پرنده ای است که چون بر زمین نشیند پر بر زمین می زند. (شرفنامۀ منیری). پرنده ای است کوچک که پیوسته دم خود را بر زمین زند و به عربی صعوه خوانند و بعضی گویند ابابیل است. هرگاه بر زمین افتاد نتواند پرواز کردن. (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج). طایری است کوچک که باربار دم را حرکت می دهد، به عربی صعوه و به هندی ممولا گویند. (غیاث) (از فرهنگ جهانگیری) : چو موسیجه همه سر بر هوا کش چو دمسیجه همه دم بر زمین زن. خاقانی
دمسیچه. صعوه و گازرک و گواک. (ناظم الاطباء). پرنده ای است که چون بر زمین نشیند پر بر زمین می زند. (شرفنامۀ منیری). پرنده ای است کوچک که پیوسته دم خود را بر زمین زند و به عربی صعوه خوانند و بعضی گویند ابابیل است. هرگاه بر زمین افتاد نتواند پرواز کردن. (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج). طایری است کوچک که باربار دم را حرکت می دهد، به عربی صعوه و به هندی ممولا گویند. (غیاث) (از فرهنگ جهانگیری) : چو موسیجه همه سر بر هوا کش چو دمسیجه همه دم بر زمین زن. خاقانی
پرنده ای است کوچک از راسته سبک بالان جزو گروه دندانی نوکان، خاکستری رنگ به اندازه گنجشک که غالباً در کنار آب می نشیند و دم خود را تکان می دهد، دمتک، طرغلودیس، عصفور الشوک
پرنده ای است کوچک از راسته سبک بالان جزو گروه دندانی نوکان، خاکستری رنگ به اندازه گنجشک که غالباً در کنار آب می نشیند و دم خود را تکان می دهد، دمتک، طرغلودیس، عصفور الشوک