رعنایی و غنج یعنی ناز بود. (فرهنگ اسدی نخجوانی) (شعوری) : نه لبسی نکو و نه مال و نه جاه پس این قنجه کردن ز بهر چراست. خفاف (از فرهنگ اسدی). و بگمان من این کلمه یا غنجه با غین معجمه بوده و یا فنجه که صورتی از پنجه و بنزه بمعنی نوعی رقص و مجازاً بمعنی رعنایی و غنج
مُرَکَّب اَز: سنج، سنجیدن + هَ، پسوند نسبت و آلت، (از حاشیۀ برهان قاطع چ معین)، سنجه. سنگی را گویند که چیزها بدان وزن کنند. (برهان)، سنگی که بر آن چیزها را در ترازو وزن کنند. (غیاث)، سنگ ترازو. (دهار)، سنگی که بدان وزن کنند چون درم و مثقال و بتازی صنجه گویند. (فرهنگ رشیدی) ، پله. کفه. کپه (درترازو)، (یادداشت مؤلف)، میزان. (المعرب جوالیقی ص 215) ، ماشینی است برای عدل بندی. (یادداشت مؤلف)