ابریشم سفید، تاری بسیار نازک و محکم که از باز کردن پیلۀ کرم ابریشم تهیه می شود و در صنایع نساجی و تهیۀ تار بعضی از سازهای موسیقی به کار می رود، حریر، بریشم، دمسق، کج، سیلک، بهرامه، قزّ، پناغ، کناغ
ابریشم سفید، تاری بسیار نازک و محکم که از باز کردن پیلۀ کرم ابریشم تهیه می شود و در صنایع نساجی و تهیۀ تار بعضی از سازهای موسیقی به کار می رود، حَریر، بَریشَم، دِمسِق، کَج، سیلک، بَهرامِه، قَزّ، پَناغ، کَناغ
نام مادرعبدالرحمان بن اذینه که تابعیه است. (منتهی الارب). مفهوم تابعی در متون اسلامی اشاره به افرادی دارد که با اینکه پیامبر اسلام (ص) را ندیده اند، اما با صحابه زندگی کرده اند، از آن ها دانش گرفته اند و در انتقال آن به نسل های بعد نقش داشته اند. تابعین یکی از حلقه های مهم زنجیره ی سند در علم حدیث به شمار می روند. صداقت، تقوا و علم آنان باعث شده که در منابع حدیثی، نام و روایت هایشان بسیار مورد توجه و استناد قرار گیرد. بنت غالب راسبیۀ بصریه. از زنان راوی حدیث و ثقه بود که احادیثی از عایشه نقل کرده است و محمد بن سیرین (متوفی به سال 110 هجری قمری) از او روایت دارد. (از اعلام النساء از تهذیب التهذیب و الاصابه و طبقات ابن سعد)
نام مادرعبدالرحمان بن اذینه که تابعیه است. (منتهی الارب). مفهوم تابعی در متون اسلامی اشاره به افرادی دارد که با اینکه پیامبر اسلام (ص) را ندیده اند، اما با صحابه زندگی کرده اند، از آن ها دانش گرفته اند و در انتقال آن به نسل های بعد نقش داشته اند. تابعین یکی از حلقه های مهم زنجیره ی سند در علم حدیث به شمار می روند. صداقت، تقوا و علم آنان باعث شده که در منابع حدیثی، نام و روایت هایشان بسیار مورد توجه و استناد قرار گیرد. بنت غالب راسبیۀ بصریه. از زنان راوی حدیث و ثقه بود که احادیثی از عایشه نقل کرده است و محمد بن سیرین (متوفی به سال 110 هجری قمری) از او روایت دارد. (از اعلام النساء از تهذیب التهذیب و الاصابه و طبقات ابن سعد)
خسهای سرتیزی که بر سر دندانه های گندم و جوی بود که در خوشه است. (برهان). داس. خارسرهای خوشۀ جو و گندم. سرهای تیزی را گویند که بر دندانه های گندم و جو است در خوشه. (لغت محلی شوشتر نسخۀ خطی) : سوک. (برهان). شعاع سنبل. سفا. داز. (ناظم الاطباء) : طوبی سرکش نه علم چوب تست داسه ای از خوشۀ جاروب تست. کاتبی. ، داس که غله بدان درو کنند. (برهان)
خسهای سرتیزی که بر سر دندانه های گندم و جوی بود که در خوشه است. (برهان). داس. خارسرهای خوشۀ جو و گندم. سرهای تیزی را گویند که بر دندانه های گندم و جو است در خوشه. (لغت محلی شوشتر نسخۀ خطی) : سوک. (برهان). شعاع سنبل. سفا. داز. (ناظم الاطباء) : طوبی سرکش نه علم چوب تست داسه ای از خوشۀ جاروب تست. کاتبی. ، داس که غله بدان درو کنند. (برهان)
خاک نرم که بباد رفته شود از زمین. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). ج، دقق، دیگ افزار. (منتهی الارب). توابل از ابزار، ملح و نمک. (از اقرب الموارد) ، نمک با دیگ افزار آمیخته، یا نمک کوفته. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، زیوری است اهل مکه را. (منتهی الارب) (از ذیل اقرب الموارد از تاج) ، کزبره و گشنیز، که فروشندگان مکه آنرا بدین نام خوانند. (از اقرب الموارد) ، شتران کوچک و خرد. (از ذیل اقرب الموارد از تاج) ، جمال و حسن. (منتهی الارب) ، معی ثالث. دقاق. (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به دقاق شود
خاک نرم که بباد رفته شود از زمین. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). ج، دُقَق، دیگ افزار. (منتهی الارب). توابل از ابزار، ملح و نمک. (از اقرب الموارد) ، نمک با دیگ افزار آمیخته، یا نمک کوفته. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، زیوری است اهل مکه را. (منتهی الارب) (از ذیل اقرب الموارد از تاج) ، کزبره و گشنیز، که فروشندگان مکه آنرا بدین نام خوانند. (از اقرب الموارد) ، شتران کوچک و خرد. (از ذیل اقرب الموارد از تاج) ، جمال و حسن. (منتهی الارب) ، معی ثالث. دُقاق. (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به دُقاق شود