معقد و زفت و سفت و سطبر شدن و بستن مایعی: دفزک شدن شیر، کلچیدن آن. بستن آن. ستبر شدن آن. (یادداشت مرحوم دهخدا) : تکبد، دفزک شدن شیر. تمطط، دفزک شدن آب. خثاره، خثر، خثران، خثور، خثوره، دفزک شدن شیر و چغرات گشتن. (از منتهی الارب)
معقد و زفت و سفت و سطبر شدن و بستن مایعی: دفزک شدن شیر، کلچیدن آن. بستن آن. ستبر شدن آن. (یادداشت مرحوم دهخدا) : تکبد، دفزک شدن شیر. تمطط، دفزک شدن آب. خثاره، خثر، خثران، خثور، خثوره، دفزک شدن شیر و چغرات گشتن. (از منتهی الارب)
دستار را گویند که مندیل و رومال است و بعضی دستارچه را گفته اند که دستمال و روپاک باشد. (برهان). دستار و دستارچه. (انجمن آرا) (آنندراج) : ای طرفۀ خوبان من ای شهرۀ ری لب را به سر دزک بکن پاک ز می. رودکی. رجوع به دز به معنی آستین و یادداشت مرحوم دهخدا در بارۀ این شعر رودکی در آنجا شود، هر چیز پوشیده و پنهان. ولی وقتی در آخر کلمه درآید مانند حمام دزک، و آن بردن عروس است به حمام قبل از شروع به جشن و سور و بعد از آن روزی که شب زفاف است در ظاهر برند و هر هفت کرده آرایند، و کلیددزک و آن کلیدی است که یک دندانه دارد برآن پنبه گذارند و یکی یکی دندانه های قوفه (هر چیز بر آمده، و قوفۀ در قفلی است از چوب که بدان در محکم شود) را بالابرند و در را گشایند. (لغت محلی شوشتر - خطی) شاگرد مطبخی وطفلی را که در مطبخ نشیند تا طعام از آن خورد. و به این معنی بزک هم آمده. (لغت محلی شوشتر - خطی)
دستار را گویند که مندیل و رومال است و بعضی دستارچه را گفته اند که دستمال و روپاک باشد. (برهان). دستار و دستارچه. (انجمن آرا) (آنندراج) : ای طرفۀ خوبان من ای شهرۀ ری لب را به سر دزک بکن پاک ز می. رودکی. رجوع به دُز به معنی آستین و یادداشت مرحوم دهخدا در بارۀ این شعر رودکی در آنجا شود، هر چیز پوشیده و پنهان. ولی وقتی در آخر کلمه درآید مانند حمام دزک، و آن بردن عروس است به حمام قبل از شروع به جشن و سور و بعد از آن روزی که شب زفاف است در ظاهر برند و هر هفت کرده آرایند، و کلیددزک و آن کلیدی است که یک دندانه دارد برآن پنبه گذارند و یکی یکی دندانه های قوفه (هر چیز بر آمده، و قوفۀ در قفلی است از چوب که بدان در محکم شود) را بالابرند و در را گشایند. (لغت محلی شوشتر - خطی) شاگرد مطبخی وطفلی را که در مطبخ نشیند تا طعام از آن خورد. و به این معنی بَزَک هم آمده. (لغت محلی شوشتر - خطی)
در لارجاک مازندران دزک نام قلعه ای بوده که صاحب تاریخ مازندران گفته که فریدون در آن ده دزک که قصبۀ آن ناحیه است متولد شده پس از چندی فرانک مادرش او را به حدود سواته کوه به قریه ای موسوم به شلاب برده توقف کرد پس از چندی به ده لپور آمد درآنجا پرروش یافت و بزرگ شد. (از آنندراج ذیل دز)
در لارجاک مازندران دزک نام قلعه ای بوده که صاحب تاریخ مازندران گفته که فریدون در آن ده دزک که قصبۀ آن ناحیه است متولد شده پس از چندی فرانک مادرش او را به حدود سواته کوه به قریه ای موسوم به شلاب برده توقف کرد پس از چندی به ده لپور آمد درآنجا پرروش یافت و بزرگ شد. (از آنندراج ذیل دز)
مصغر دز. دز کوچک. قلعۀ کوچک. (ازانجمن آرا) (از آنندراج). قلعه و حصار کوچک. (ناظم الاطباء) : در زیر این قلعه دزکی است کوچک محکم استاک گویند آنرا. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 158)
مصغر دز. دز کوچک. قلعۀ کوچک. (ازانجمن آرا) (از آنندراج). قلعه و حصار کوچک. (ناظم الاطباء) : در زیر این قلعه دزکی است کوچک محکم استاک گویند آنرا. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 158)
بلوک دیزک متعلق به ایران و مرکب از دهات متعدد است که دو پارچه از آنها که جالق و کالیکان باشد در خط سرحد شرقی واقع است. (یادداشت مؤلف) دهی است از دهستان رودبار بخش طرخوران شهرستان اراک با 139 تن سکنه. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
بلوک دیزک متعلق به ایران و مرکب از دهات متعدد است که دو پارچه از آنها که جالق و کالیکان باشد در خط سرحد شرقی واقع است. (یادداشت مؤلف) دهی است از دهستان رودبار بخش طرخوران شهرستان اراک با 139 تن سکنه. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
شهرکی است (به ماوراءالنهر) . اندر وی آب روان است و به نزدیکی او جایی است مرسمنده خوانند، و آنجا در هر سالی یک روز بازار بود که گویند آن روز در آن بازار افزون از صد هزار دینار بازرگانی کنند. (حدود العالم چ دانشگاه ص 111)
شهرکی است (به ماوراءالنهر) . اندر وی آب روان است و به نزدیکی او جایی است مرسمنده خوانند، و آنجا در هر سالی یک روز بازار بود که گویند آن روز در آن بازار افزون از صد هزار دینار بازرگانی کنند. (حدود العالم چ دانشگاه ص 111)