جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با دزک

دزک

دزک
دستارچه، دستمال، درک، برای مِثال ای طرفۀ خوبان من ای شهرۀ ری / لب را به سر دزک بکن پاک ز می (رودکی - لغت نامه - دزک)
دزک
فرهنگ فارسی عمید

دزک

دزک
شهرکی است (به ماوراءالنهر) . اندر وی آب روان است و به نزدیکی او جایی است مرسمنده خوانند، و آنجا در هر سالی یک روز بازار بود که گویند آن روز در آن بازار افزون از صد هزار دینار بازرگانی کنند. (حدود العالم چ دانشگاه ص 111)
لغت نامه دهخدا

دزک

دزک
مصغر دز. دز کوچک. قلعۀ کوچک. (ازانجمن آرا) (از آنندراج). قلعه و حصار کوچک. (ناظم الاطباء) : در زیر این قلعه دزکی است کوچک محکم استاک گویند آنرا. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 158)
لغت نامه دهخدا

دزک

دزک
در لارجاک مازندران دزک نام قلعه ای بوده که صاحب تاریخ مازندران گفته که فریدون در آن ده دزک که قصبۀ آن ناحیه است متولد شده پس از چندی فرانک مادرش او را به حدود سواته کوه به قریه ای موسوم به شلاب برده توقف کرد پس از چندی به ده لپور آمد درآنجا پرروش یافت و بزرگ شد. (از آنندراج ذیل دز)
لغت نامه دهخدا

دزک

دزک
دستار را گویند که مندیل و رومال است و بعضی دستارچه را گفته اند که دستمال و روپاک باشد. (برهان). دستار و دستارچه. (انجمن آرا) (آنندراج) :
ای طرفۀ خوبان من ای شهرۀ ری
لب را به سر دزک بکن پاک ز می.
رودکی.
رجوع به دُز به معنی آستین و یادداشت مرحوم دهخدا در بارۀ این شعر رودکی در آنجا شود، هر چیز پوشیده و پنهان. ولی وقتی در آخر کلمه درآید مانند حمام دزک، و آن بردن عروس است به حمام قبل از شروع به جشن و سور و بعد از آن روزی که شب زفاف است در ظاهر برند و هر هفت کرده آرایند، و کلیددزک و آن کلیدی است که یک دندانه دارد برآن پنبه گذارند و یکی یکی دندانه های قوفه (هر چیز بر آمده، و قوفۀ در قفلی است از چوب که بدان در محکم شود) را بالابرند و در را گشایند. (لغت محلی شوشتر - خطی)
شاگرد مطبخی وطفلی را که در مطبخ نشیند تا طعام از آن خورد. و به این معنی بَزَک هم آمده. (لغت محلی شوشتر - خطی)
لغت نامه دهخدا

دزک

دزک
روستایی در میان رود نور، روستایی در کجور، در باور، به دینان موجودی زنده است و سرمای زمستان زمان مرگ.، دیگ کوچک
فرهنگ گویش مازندرانی