دف ساز. (منتهی الارب). دف گر. (دهار). آنکه دفها بسازد. (آنندراج) (از اقرب الموارد) : قحبه زنکت آنچه به نداف دهد هر لحظه ز قحبگی به دفاف دهد. ؟ (از حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی). حافظ که ز نطق خوش کلامی دارد با روی چو مه حسن تمامی دارد دفاف خوش آوازنکوروست از آن در دائرۀ حسن مقامی دارد. سیفی (از آنندراج). ، دف فروش. (دهار). صاحب و دارندۀ دف. (از اقرب الموارد از لسان) ، دف زن. (دهار) (از اقرب الموارد). تبوراکی
دف ساز. (منتهی الارب). دف گر. (دهار). آنکه دفها بسازد. (آنندراج) (از اقرب الموارد) : قحبه زنکت آنچه به نداف دهد هر لحظه ز قحبگی به دفاف دهد. ؟ (از حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی). حافظ که ز نطق خوش کلامی دارد با روی چو مه حسن تمامی دارد دفاف خوش آوازنکوروست از آن در دائرۀ حسن مقامی دارد. سیفی (از آنندراج). ، دف فروش. (دهار). صاحب و دارندۀ دف. (از اقرب الموارد از لسان) ، دف زن. (دهار) (از اقرب الموارد). تبوراکی